-
نظر به روی تو - سعدی
یکشنبه 30 آذرماه سال 1399 16:21
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی ست شب فراق تو هر شب که هست یلدایی ست "سعدی" ** یلدا مبارک **
-
خوش میروی در کوی ما - مولوی
سهشنبه 27 آبانماه سال 1399 18:53
خوش میروی در کوی ما خوش میخرامی سوی ما خوش میجهی در جوی ما ای جوی و ای جویای ما "مولانا"
-
اگر تو در وجودم نبودی - شهریار مندنی پور
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1399 18:21
اگر تو در وجودم نبودی، دستم را در آتش فرو میکردم تا ببینی که چگونه رنجم از جنس گدازههاست، بیآنکه فریاد درد را از دهانم بشنوی، شعلهها را خواهی دید که از سرانگشتهایم سر میکشند و فرو میروند و گوشت تنم خواهند شد. ندایی در سرم سر نمیدهی و پس خواهان تبدیل منی. بگو شو، میشوم. و این آخرین باری است که این کوره روشن...
-
صدای تو - شهریار مندنی پور
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1399 18:16
صدایت روی بوی بهار نارنج میلغزد. از جنس همان میشود. صدایت در بهار بهار است، صدایت در زمستان بهار است. حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خط کاتبی که صدای تو را مینویسد ... " شهریار مندنی پور " از کتاب: شرق بنفشه
-
سپیده دم است
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1399 15:32
سپیده دم است روزی که آغاز می شود برای من عذابی بیش نخواهد بود اما من آن را به پایان خواهم رساند شب خنک را خواهم یافت و با دشمنان درون خود آشتی خواهم کرد همه زندگی من چنین است من آن را بدین گونه تصویر می کنم و از پنجره ی گشاده شادمانه زمان را می نگرم که درختان و خانه ها را گویی در حبابی لغزان باز می آفریند شعر از: ؟ +...
-
درد پاییز - شهریار مندنی پور
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1399 08:40
درد پاییز صدایم را گرفته و بیزمان کرده است. خودت خواستی بانو، پس گوش کن. صدایم از پس کلمات با تو سخن میگوید. میپرسد چقدر یاری، تا کی یاری، تا کجا یاری. یا تو هم مثل آدمها هر وقت که دیگر سودی نداشته باشم رهایم میکنی. یا تو هم مثل آدمها دلت پرنده کوچکی است که میشود توی مشت گرفتش و فشارش داد، فشارش داد و ضجهاش را...
-
زیر سایهی کوچک یک ابر - شهریار مندنی پور
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1399 08:15
کجا هست توی این دنیای بزرگ که من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بکنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیدهام. و توی بیابان زیر سایهی کوچک یک ابر کوچک بنشینم... "شهریار مندنی پور" از کتاب: شرق بنفشه
-
با من حرف بزن بانو - شهریار مندنی پور
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1399 08:12
با من حرف بزن بانو . بگو که میفهمی همهی اینها برای توست . بگو که قلبم را میشنوی در وجودم که هستی . بگو که داری خاطراتم را توی سرم میخوانی . بخوان آنهمه انتظار و تنهاییِ آنهمه سال که تو را نمیدیدم. بخوان رنجم را محصور در میان آدمها، بیآنکه خودم باشم، که همیشه مجبور باشم که در جلدی باشم . جلدهای ناهمخوان با...
-
نقش چشمهایت - شهریار مندنی پور
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1399 08:00
نمی دانی چقدر آرزو دارم که یک بار با آن چشمهایت به خاطرِ من، به من نگاه کنی. یک گلدان گلی میشوم که نقش چشمهایت روی آن کشیده شده، میروم زیر خاک که هزار سال دیگر برسم دست آدمی که بدون ترس بتواند بگوید: دوستت دارم. "شهریار مندنی پور" از کتاب: شرق بنفشه / چاپ اول 1377 / چاپ شانزدهم 1398 درباره شاعر: «شهریار...
-
جلوه یار - ارفع کرمانی
سهشنبه 20 آبانماه سال 1399 17:24
سهم ما از دو جهان جلوه ای از یار بس است می حلال تو مرا نشئه دیدار بس است این همه فاصله ای شیخ ز کج راهه توست ورنه یک گام میان من و دلدار بس است کوچه سینه ما هر دو سرش بن بست است سیر آن جلوه در این آینه یک بار بس است خار ، همسایه دیوار به دیوار گل است زین سبب پرسشم از گل ز لب خار بس است لشکر زلف به صید دلم آشفته مکن...
-
عکس رخ یار - ارفع کرمانی
سهشنبه 20 آبانماه سال 1399 16:36
بیا که عکس رخ یار در پیاله ماست و این پیاله ز روز ازل حواله ماست فتیله سوز اگر شد چراغ عمر چه غم چراغ صاعقه برقی ز هرم هاله ماست به رسم هدیه میان گلم نهاد دلی عروس عشق از آن روز قباله ماست قسم به سوره سکر و به آیه آیه می که چشم های تو تفسیر استحاله ماست هزار قصه نوشتیم بر صحیفه دل هنوز عشق تو عنوان سر مقاله ماست سری...
-
داغ حسرت - ارفع کرمانی
سهشنبه 20 آبانماه سال 1399 16:28
داغ حسرت بر دل دردی کشان عشق ماند قصه رسوایی ما بر زبان عشق ماند تیرها پرتاب شد از چله، اما زان میان جای پای تیر آرش برکمان عشق ماند هر کسی دارد نشانی ازتبار خویشتن رقعه خون و جنون در دودمان عشق ماند موج تکبیر اناالحق گر چه با منصور مرد بر لب گلدسته هستی، اذان عشق ماند لاشه پروانه با مهمان نوازی های شمع عاقبت در زیر...
-
یکی دو پیاله با مولوی - سید علی صالحی
سهشنبه 20 آبانماه سال 1399 10:12
من چه زود میمیرم از شنیدنِ یک لبخند! آگاه است او از او که مثلِ من است. از آلودگی به دور، از تاریکی به دور، از توطئه به دور! چشمها را یک لحظه ببند از کلماتِ سادهی عجیب و ارزانِ خودمان بخواه! آرزو کن! آرزو کن آن اتفاقِ قشنگ رُخ بدهد رویا ببارد دختران برقصند قند باشد بوسه باشد خدا بخندد به خاطرِ ما! ما که کاری...
-
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
سهشنبه 20 آبانماه سال 1399 07:59
آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم "ناشناس" نکته: برخی این شعر را به مولانا منسوب کرده اند. در سایت گنجور و سایر منابع معتبر جایی که این شعر را به نام مولوی ثبت کرده باشد نیافتم. -------------------------------------...
-
به پاییز میمانی - کامران رسول زاده
دوشنبه 28 مهرماه سال 1399 13:09
به پاییز میمانی! آدم نمیداند چه بپوشد وقتِ دیدنت! "کامران رسول زاده"
-
ما در چه شماریم - صائب تبریزی
دوشنبه 28 مهرماه سال 1399 13:05
ما در چه شماریم که خورشیدِ جهانتاب گردن به تماشای تو از صبح کشیده ست "صائب تبریزی"
-
از رابطه هایی که انتظار کشیدن- سیران هیراف
دوشنبه 28 مهرماه سال 1399 13:03
از رابطه هایی که انتظار کشیدن رو براتون دردناک می کنه بترسید. قلبتون تا یه جایی توانِ تپیدن داره و مطمئن باشید کسی که شما رو منتظر می ذاره نه تنها برای بدست آوردنتون تلاشی نکرده بلکه برای نگه داشتنتون هم تلاشی نمی کنه. از آدمایی که انتظار کشیدنِ شما رو درک نمی کنن دوری کنید، این آدما شما و احساساتتون رو متلاشی می کنن....
-
راس ساعت دلتنگی - بهناز صفری
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1399 12:40
راس ساعت دلتنگی دعوت می شوی به عاشقانه ای در کافه ی چشم هایم که اگر نیایی عقربه های دلتنگی فرو می ریزد در جاده ای که انتظار پیرش کرده است قرارمان راس ساعت دلتنگی یادت نرود! "بهناز صفری"
-
به انتقام کدام بهار - بهرام محمودی
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1399 13:09
محبوبم! به من بگو پاییز به انتقام کدام بهار اینگونه بر شاخه های جوانمان شبیخون زده است؟ محبوبم! چرا گریه هامان بند نمی آید؟ چرا اینهمه باران آتش افتاده بر گندمزارمان را خاموش نمی کند؟ مگر پاییز چند فصل است؟ بگو آفتاب کجای قصه خواب مانده است که این شب غمناک اینقدر طولانی ست بگو تا بیدار شدن از این کابوس چند فصل دیگر...
-
دلتنگی ... - بهرام محمودی
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1399 13:06
چند بهار می شود از کنار شمعدانی ها گذشت و دلتنگ عطر کسی نشد؟ مگر آدم چند زمستان را می تواند بی گرمای دستهای کسی که دوستش دارد به بهار برساند؟ چند پاییز را می توان با موسیقی باران و خاطره سر کرد و دیوانه نشد؟ مگر یک آدم چند بار قرار است بمیرد که این همه خاطره خنجر به دست در آستانه ی هر فصل به کمینش نشسته اند؟...
-
هوای دلت ... - بهرام محمودی
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1399 13:03
مثل آسمان اردیبهشت غیر قابل پیش بینی ست هوای دلت! نمی دانم دستمال و سیگار و فروغ بردارم* یا پیراهن چهارخانه ی راحتم تنم باشد با این همه چتر را فراموش نکن! انگار دستی تمام ساعت های خداحافظی را به وقت باران های نم نم کوک کرده است! "بهرام محمودی"
-
در غیاب تو ... - بهرام محمودی
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1399 12:59
لازم نیست کوچه های شب را پا به پای باد دنبال پنجره ی خانه ی تو بگردم! می دانم نیستی و من این همه شعر را بیهوده به بال قاصدک ها سنجاق کرده ام! لازم نیست سراغت را از پروانه ها بگیرم وقتی نبودنت را می توانم از چشم شمعدانی ها بخوانم از پنجره ای که دیگر به خیابان باز نمی شود از این باران که بی امان می بارد و عاشقانه نیست و...
-
من همین قدر که با حال و هوایت - بهمنی
دوشنبه 20 مردادماه سال 1399 08:57
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز که همین شوق مرا، خوبترینم! کافیست "محمد علی بهمنی" متن کامل شعر
-
دامن مکش به ناز - شهریار
دوشنبه 20 مردادماه سال 1399 08:08
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام "شهریار"
-
سلام بر رنگ اندوه - محمود درویش
دوشنبه 20 مردادماه سال 1399 08:00
سلام بر رنگ اندوه در چشمانت سلام بر خورشیدی که در دستانت طلوع می کند سلام بر گنجشکی که بین لبهایت می خواند سلام بر قلبی که در دو پهلوی تو جای گرفته است ...! "محمود درویش" ترجمه: یدالله گودرزی برگرفته از کانال: باران دل @baran_e_del
-
زلف آشفته ی ابیات - بهناز صفری
دوشنبه 20 مردادماه سال 1399 01:07
تو بزن شانه سرو روی غزل های مرا آخرین بیت غم انگیزِ دل افزایِ مرا زلف آشفته ی ابیات به هم می ریزد گر نباشی و ندانی غم فردای مرا "بهناز صفری" متن کامل شعر در ادامه مطلب تو بزن شانه سرو روی غزل های مرا آخرین بیت غم انگیزِ دل افزایِ مرا زلف آشفته ی ابیات به هم می ریزد گر نباشی و ندانی غم فردای مرا حافظ از عشق...
-
ما را تو به خاطری همه روز - سعدی
یکشنبه 19 مردادماه سال 1399 15:48
ما را تو به خاطری همه روز یک روز تو نیز یاد ما کن. "سعدی"
-
بسیار خلاف عهد کردی - سعدی
یکشنبه 19 مردادماه سال 1399 15:46
بسیار خلاف عهد کردی آخر به غلط یکی وفا کن. "سعدی"
-
خوشا من که رنجم تویی - فرنگیس شنتیا
یکشنبه 19 مردادماه سال 1399 15:35
خوشا من که رنجم تویی رنجی نه کوچک همچون فرو نشستن گلوله ای در قلب یا شکستن چاقویی در استخوان رنجی شریف که مرا در وادی حیرت آغوشت تا نیستی خودم زمین گیرمی کند. "فرنگیس شنتیا"
-
این گورهای آهکی را بشکاف - فرنگیس شنتیا
یکشنبه 19 مردادماه سال 1399 15:33
این گورهای آهکی را بشکاف بقای استخوان های پوسیده به تو خواهد گفت که ما از نسل دردمندان هزاره سوم بودیم در قرنی که انسان از انسان می ترسید مثل برگ درخت مرده بر زمین می ریخت مثل برگ درخت مرده از زمین جمع می کردند مثل برگ درخت مرده در خاک چال می کردند و هیچ کس شانه های دیگری را نداشت که سر برای گریه به آن بسپارد ما انسان...