آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
"ناشناس"
نکته: برخی این شعر را به مولانا منسوب کرده اند. در سایت گنجور و سایر منابع معتبر جایی که این شعر را به نام مولوی ثبت کرده باشد نیافتم.
-------------------------------------
روایتی زیبا برگرفته از وبسایت آقای پرویز افتخاری :
ﺟﺬﺍﻣﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻬﺎﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﻼﺝ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺣﻼﺝ ﺑﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺮﺩ.
ﺟﺬﺍﻣﯿﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯽ
ﺗﺮﺳﻨﺪ،
ﺣﻼﺝ ﮔﻔﺖ؛ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ.
ﻏﺮﻭﺏ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺣﻼﺝ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﺮﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺑﻔﺮﻣﺎ.
ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺎ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻭﺯﻩ ﺷﮑﺴﺘﯽ.
ﺣﻼﺝ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺭﻭﺯﻩ ﺷﮑﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﺩﻝ ﻧﺸﮑﺴﺘﯿﻢ....
آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
"ﺗﺬﮐﺮه الاولیا / ﺫﮐﺮ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺣﻼﺝ"
و کامنت یکی از خوانندگان در ذیل همین پست:
سلام. من ذکر منصور حلاج در تذکره الاولیا رو خوندم ولی این مطلب داخلش نبود. در جاهای دیگه هم خیلی دنبال منبع این مطلب گشتم ولی چیزی پیدا نکردم. خیلی دوست دارم بدونم این مطلب و شعرشو کی گفته؟!
مهربانترین خداوند است
و کریم ترین و زیباترین و عاطفی ترین خداوند است
و حضرت خداوند تمامی صفات خوب را کاملترین است
چطور میشود چنین خدایی دل ما را میشکند و ما را دستور به روزه و نخوردن و نیاشامیدن و سختی میدهد و روزه نگیران را تهدید به جهنم و عذاب میکند
حال اگر کسی برای اطاعت و خشنودی این خداوند مهربان و بخشنده و دلسوز و قادر و توانا روزه بگیرد
و بخاطر خوشحالی بنده ای مخالفت امر خدا را انجام دهد
این یعنی خوب بودن؟؟!!!
خداوند در قرآن کریم میفرماید
اگر پدر و مادر با تو در اعتقادات دینی مخالف بودن
در امر فرمان خداوند از آنها اطاعت نکن ولی با آنها با آرامش و احترام سخن بگو
البته همیشه افرادی نا آگاه با بازی با کلمات و تحریک عواطف انسانی با وحی از طرف شیطان اقدام به چنین تعارضاتی میکنند که دین و احکام اسلامی را با کنایه و غیر مستقیم مخالف انسانیت و عواطف و احساسات انسانی جلوه دهند و این بدترین نو نام دی و ناجوانمردی با دین کامل و استوار و انسانیت مدار اسلام است.
اگر حضرت منصور حلاج در موقعیت خاک ایران بود نمیتوانستند به دار مجازات آویخته کنند
عبادتی بالاتر از خدمت به خلق نیست
لذا روزه هم برای ساختن انسان و امادگی به خدمت خلق خداست و خدا از هر چیز بی نیاز و به عبادت نیاز ندارد
لذا در این قصه کار حلاج بسیار پسندیده و آموزنده است
با سلام و احترام ، احکام خدا منتهی به انسان شدن است و انجام وظیفه انسانی چرا دین ما احکام ثانویه دارد ؟ اگر من و شما در ماه مبارک رمضان در شرایط مشابه قرار گیریم چه میکنیم ؟
اگر من روزه باشم و دلی را بشکنم حکم خدا برای من چیست ؟ ضمن اینکه مهم نیت است قضاوت خداوند بر نیت های ماست ، من با چه هدفی به کودکان بی سرپرست کمک میکنم ؟ اگر در نیت هدف من چیز دیگر باشد و بدست اوردن موفعیت هایی بهتر هرچند این کمک برای کودکان تاثیر داشته ولی برای من قطعا تاثیر نداشته چرا که خداوند بر دل ها اگاه است
را خوب نیست عزیزم دنبالش نگرد
یکی از پیامد های دنیایی امروزی ، فرم گرایی در عام جامعه است، آنچه در تواریخ و کتب قدیمی از رفتارهای اجتماعی در جامعه شرقی بخصوص ایران قید شده ، معنا گرا بودن است
هدف از دین و دینداری یا رعایت آداب معرفت چیست؟ مگر نه اینکه شما به خود شناسی و در نتیجه خدا شناسی نائل آیی
لذا تمام آداب و قوانین در جهت احیا روح انسانیت و بعد الهی است
اگر هر کدام از قوانین احکام مانعی در جهت هدف اصلی باشد باید شکسته شود
و اینجاست که حضرت حلاج می فرماید
ما روزه شکستیم ولی دل نشکستیم
رل میخام
دوستان فکر می کنم در این سفر که سرابنده آن هم دقیق مشخص نیست نوعی ترویج اباحه گری است و هدف آن تقابل دین واخلاق است .
از بعد انسانی ونگاه عاطفی که به محتوای این شعر نگاه کنیم شاید درست باشد ومخاطب راوجلب نماید
ولی در ناخودآگاه او این تعارض بین حکم خدا و حکم اخلاق را به دنبال دارد
و ره آورد آن این است که هرجا قرار است دلی بشکند تو دین خدا را برای نشستن آن دل می توانی بشکنی و این در عالم دینداری وتعبد، بسبار خطر دارد
اصولا چه لزومی دارد شکستن روزه که حکم الهی است با شکستن دل مقارن شود
و بعد از آن هم بین آن دو شکستن
شکستن حکم خدا را مقدم کنیم بر شکستن دل انسان دیگر ؟!!!!
درصورتی که می توان سناریوی شعر را بگونه ای تنظیم کرد که دعوت جزامیان را در غیر از صیام پذیرفت......
و زیبا بودن آن هم در این باشد که دیگران از جزامی ها فرار می کنند ولی او دل آن ها را نمی شکند بلکه سلامتی خود را در برابر دل های جزامیان می شکند.
عالی واقعا قشنگه
این نقل قول که به جناب حلاج نسبت داده شده در کتاب تذکرت الاولیا در ذکر جناب شیخ جنبید یا ابا سعید ابالخیر نوشته شده.
این حکایت حسین بن منصورحلاج،واقعا فوقالعاده بود،حالا این که اثر چه کسی میباشد خیلی مهم نیست.
تا بحال دهها شعر به نام حضرت مولانا خوندم که هیچ کدام از مولانا نبودــ نمیدونم چرا همه هر اراجیفی که میگن بنام مولانا ثبت میکنن. البته این شعر زیباست ولی کاملا مشخصه که از مولانا نیست
قربونت
این شعر از مولانا نیست و از سروده های شاعر معاصر نظمی تبریزی می باشد و هنوز هم در قید حیات هستند. برای اطمینان شما میتوانید به دیوان ایشان مراجعه فرمایید که به تازگی فکر کنم توسط انتشارات نگاه چاپ شده است.