-
بار دیگر شهری که دوست می داشتم - 1
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 09:54
بخواب هلیا ! تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است، به من، و به رؤیاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد. من دیگر نیستم؛ نیستم تا که به جانب تو بازگردم و با لبخند – که دریچه ایست به سوی فضای نیلی و زنده ی دوست داشتن – شب را در دیدگان تو بیارایم؛ نیستم تا که بگویم گنجشک ها در میان درختان نارنج با هم چه می...
-
آرزوهایت بلند بود
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 09:49
آرزوهایت بلند بود دست های من کوتاه تو نردبان خواسته بودی من صندلی بودم با این همه فراموشم مکن وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای و به ماه فکر می کنی. "حافظ موسوی" ---------------------------------------------------------------- درباره شاعر: حافظ موسوی، متولد پانزدهم اسفند ۱۳۳۳ ، رودبار وبلاگ شاعر:...
-
آرام باش عزیز من
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 09:48
آرام باش عزیز من آرام باش حکایت دریاست زندگی گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی گاهی هم فرو می رویم، چشم های مان را می بندیم، همه جا تاریکی است. آرام باش عزیز من آرام باش دوباره سر از آب بیرون می آوریم و تلالو آفتاب را می بینیم زیر بوته ای از برف که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود....
-
... به هم نرسیدهایم هنوز!
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 07:42
گفتی اینجا نشد آن دنیا به هم میرسیم نگاه کن! ما مُردهایم، ولی به هم نرسیدهایم هنوز! "رضا کاظمی"
-
من سردم است...
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 07:22
... من سردم است و تمام رنگ های گرم دنیا را زنان دیگری شال گردن بافته اند من سردم است و زمستان تنها نام زنی عریان است که هر شب هوس می کند با فندک یک مرد بسوزد! "لیلا کردبچه" از مجموعه: حرفی بزرگتر از دهان پنجره ----------------------------------- شعر کامل در ادامه مطلب شعر کامل: زمستان حتی می تواند نام یک شعر...
-
می دانم فردا تو قطاری مهربان خواهی شد
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 07:18
بچه که بودم تو برای من بادکنک بودی و بعد گل سرخی زیبا در گلدان خانه سرانجام تو کلمه و من شاعر شدم می دانم فردا تو قطاری مهربان خواهی شد و مرا از اینجا خواهی برد . "رسول یونان" برگرفته از کتاب: چه کسی مرا عاشق کرد؟ (گزیده شعر رسول یونان) / انتشارات امرود / 1390
-
آغوشت را پر کن از رد پا های من
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 07:17
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تمام بوسه و لب ها را دامن بزن تا دیگر حرف های لبم این گونه سر راه گونه هایت ردیف نشوند، آغوشت را پُر کن از رد پا های من، پیاده رو ها دنبالت راه نروند، آرشه ی تمام ویلون ها را روی گلوی من بگذار تا گنجشک های حنجره ام برای خواندن نام ات لُکنت نداشته باشند، پا هایم را...
-
موهایت را به باد بده
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 07:16
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من کورترین کلکین جهانم تو بازترین آغوش زمین که برای باز شدنت وسعت این سیاره ی خاکی تنگ است . همین که موهایت را به باد می دهی انجیل دیگر نازل میشود . همین که پلک تکان می دهی جهان از سر آغاز می شود آیینه گی چشمت را شاید پیش از میلاد دریاها به نقاشان باران...
-
مرا به آغوشت کشیدی...
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 07:12
مرا به آغوشت کشیدی به صلیبی که سرنوشتم بود! "شهاب مقربین" از کتاب: سوت زدن در تاریکی / نشر چشمه -------------------------------------------------------------- دفتر عشق: باد میآید کاغذهایم را ... تو را با خود می برد . می شود ماه را با دست هایت نگه داری، غروب نکند؟ می خواهم درها و پنجره ها را چفت کنم و تو را...
-
تو را دوست می دارم به سان کودکی...
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 07:08
تو را دوست می دارم به سان کودکی که آغوش گشوده ی مادر را ! شمع بی شعله ای که جرقه را ! نرگسی که آینه ی بی زنگار چشمه را ! تو را دوست می دارم به سان تندیس میدانی بزرگ، که نشستن گنجشک کوچکی را بر شانه اش و محکومی که سپیده ی انجام را ! تو را دوست می دارم ! به سان کارگری که استواری روز را، تا در سایه ی دیوار دست ساز خویش...
-
لازم نیست دنیادیده باشد
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 07:06
لازم نیست دنیادیده باشد همین که تو را خوب ببیند دنیایی را دیده است از میلیونها سنگ همرنگ که در بستر رودخانه بر هم میغلتند فقط سنگی که نگاه ما بر آن میافتد زیبا میشود تلفن را بردار شمارهاش را بگیر و ماموریت کشف خود را در شلوغترین ایستگاه شهر به او واگذار کن از هزاران زنی که فردا پیاده میشوند از قطار یکی زیبا و...
-
زمستان را فقط به خاطر تو دوست دارم
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 07:04
زمستان را فقط به خاطر تو دوست دارم به خاطر لباسهای گرم زمستانیات که هرچه سردتر میشود زیباترت میکنند به خاطر پالتوی کمرتنگی که قدت را بلندتر نشان میدهد به خاطر آن پلیور سفید یقهاسکی که محشر میکند و هر بار که میپوشیاش مثل گلی که باز شود در برف چهرهات میشکوفد از یقهی تنگش به خاطر آن شال گردن کشمیر که جان...
-
تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 07:40
سپیدارها هیمه شدن را انتظار می کشند و فوّاره ی شهامت سرو از چهار انگشت جربزه بالا نمی رود! ساطور صاعقه کور است، در این باغ سر به زیر! تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر! فرزندان ِ تاریک ِ قُرُق عبور منگ ستارگان را شماره می کنند تیرُ کمان نادانی شان در کف! خیابان مفروش ِ قناری ست و نام ِ کبود ِ شبْ به عربده تکرار می...
-
من خطوط کشیدهی اندامت را از برم
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 07:37
ساعاتی پس از صبحانه در این صبح سراسر تعطیل چه فرق میکند تن به آن ساتن لغزان و خنک بسپاری یا به تکهای از آفتاب پاییزی که دارد در به در و پنجره به پنجره دنبالت میگردد از طرز نگاهم باید حدس میزدی که من ظاهرن فراموشکار و سر به هوا خطوط کشیدهی اندامت را دقیق تا مرز نامرئیشدن هرچه پیراهن از بَر کردهام اگر میدانستی...
-
ندای آغاز
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 07:12
کفشهایم کو، چه کسی بود صدا زد: سهراب؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ . مادرم در خواب است . و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر . شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیهها میگذرد و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا میروبد . بوی هجرت میآید : بالش من پر آواز پر چلچلههاست . صبح خواهد شد و به این کاسه آب...
-
حالا که آمده ای
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 07:44
حالا که آمده ای باز هم به گیلاس آباد می رویم به آن باغبان بگو نگران نباشد ما گیلاس ها را نمی چینیم ما فقط با گیلاس ها حرف می زنیم ! "محمدرضا عبدالملکیان"
-
زیبا
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 07:42
زیبا زیبا هوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد زیبا آنگونه عاشقم که حرمت...
-
میخواهم با تو آن کنم که بهار ...
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 07:40
کلمه های من نوازشگرانه برتو می بارید دیر زمانی صدف آفتابی اندام تو را دوست داشته ام تا به آ نجا که بیانگارم دارنده دنیایی ام از کوه ها برای تو گلهای شاد می آ ورم سنبل آبی، فندق تاری و سبد های وحشیِ بوسه میخواهم با تو آن کنم که بهار با درختان گیلاس می کند. "پابلو نرودا"
-
تو را دوست دارم
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 07:38
دوستت ندارم چنان که گویی زبر جدی یا گل نمک یا پرتاب آتشی از درون گل میخک تو را دوست دارم همانند بعضی چیزهای سیاه که باید دوست داشت محرمانه، بین سایه و روح تو را دوست دارم همانند گلی که هرگز شکفته نشد ولی در خود نور پنهان گلی را دارد . ممنون از عشق تو شمیم راستینی از عطر برخاسته از زمین که می روید در روحم سیاه تو را...
-
یکی از خوابهای همین هفته!
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 07:34
نمی دانم چرا همه می خواهند، طناب ِ امیدم را از بام آمدنت ببرند ! می گویند، باید تو می رفتی تا من شاعر شوم ! عقوبتِ تکلم این همه ترانه را، تقدیر می نامند ! حالا مدتی ست که می دانم، اکثر این چله نشین ها چزند می گویند ! آخر از کجای کجاوه ی کج کوک جهان کم می آید، اگر تو از راه دور ِ دریا برگردی؟ آنوقت دیگر شاعر بودنم چه...
-
پرهای زمزمه
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 07:32
مانده تا برف زمین آب شود . مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر . ناتمام است درخت . زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوک از افق درک حیات . مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید . در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف تشنه...
-
خمیر گرم اندام تو...
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1391 10:12
خمیر گرم اندام ترا در دست می وَرزم : دو پستان تو ، توتک های شیرین است . تنور ِ داغ ِ آغوشم، دهان از شوق واکرده که این یک توتکِ ماه است و آن یک ، توتک ِ خورشید خدایا ، سفره ی بی رنگ ما امشب چه رنگین است ! "نادر نادر پور " تهران ـ ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۳۸ از دفتر: "سرمه ی خورشید" چاپ چهارم ، ۲۵۳۶ شاهنشاهی
-
هر تکه ی پیرهنت را که میدرم
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1391 10:11
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 هر تکه ی پیرهنت را که میدرم فصلی گمشده می یابم، از سرگذشت جهان انگار آنچه ما تاریخ می گفتیم به اندازه ی عمر کبریتی بود در طوفان درونت به تن هایی می رسم تنها به چشمه یی که " آدم" نخستین جرعه ی مستی را آزمود به سیبی که "حوا" را هوایی کرد تکه پاره...
-
تولد...
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 13:38
تولد واژه ای است در پی معنا شدن مفهومی است در تب و تاب رسیدن تولد گاه بهانه ای ست برای دلتنگ خود شدن شانه ای ست برای جستجوی خویش تولد گاهی بهانه ای ست برای یک جمع دوستانه برای چند لحظه با هم خندیدن برای خرید یک شاخه گل برای جاری شدن یک قطره اشک و کشیدن آهی از سر دلتنگی تولد علامتی است پر معنا در سر رسید زندگی ما گاه...
-
دنبال وجهی می گردم که تمثیل تو باشد
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 10:02
دنبال وجهی می گردم که تمثیل تو باشد زلالی چشم هات بی پایانی آسمان مهربانی دست هات نوازش گندمزار و همین چیزهای بی پایان. نمی دانستم دلتنگیات قلبم را مچاله می کند نمی دانستم وگرنه از راه دیگری جلو راهت سبز می شدم تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری تا دوباره در شمایلی دیگر عاشقت شوم. گفته بودم دوستت دارم؟ "عباس...
-
در گیسوان تو درختان کاج غنوده اند
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 10:01
در گیسوان تو درختان کاج غنوده اند درختانی سترگ از مجمع الجزایری که منم. در پوست تو قرن ها خفته اند و در خلوت سبزت حافظه ام آرمیده است. این قلب گمشده را هیچ کس درمان نتواند کرد. (چنین می اندیشیدم) تا تو آمدی و بال و نهال با نفست طلوع کرد در همیشه ظلمات من و با لمس دستانت تنم را دوباره آفریدی. "پابلو نرودا"
-
با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 10:00
با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت با هر چه رود راه تو را می توان سرود بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را با دست های روشن تو می توان گشود "محمدرضا عبدالملکیان" ---------------------------------------------------- درباره شاعر: محمدرضا عبدالملکیان متولد سال 1336 ، شهرستان نهاوند است. او طی بیش از ۳۰ سال فعالیت...
-
خسته بر شنزار سینه ات...
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 08:43
خسته بر شنزار سینه ات، خم می شوم این کودک از زمان تولد تاکنون، نخو ابیده است! "نزار قبانی"
-
من از لحظهی تولد در حال سقوط بودم
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 08:42
من از لحظهی تولد در حال سقوط بودم، در خود سقوط کردم بیکه به انتها برسم، مرا در چشمانت نگاهدار، خاک بربادرفتهام را گِرد بیاور وَ خاکسترم را یکی کن، استخوانهای شکستهام را بند بزن، بوَز بر هستیام، دفنم کن در دل خاک و بگذار سکوت التیام اندیشهها شود، آغوش بگشا... "جهان در بوسه های ما زاده می شود / ترجمه: یغما...
-
سلام می کنم به باد
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 08:41
سلام می کنم به باد، به بادبادک و بوسه، به سکوت و سوال و به گلدانی، که خواب ِ گل ِ همیشه بهار می بیند ! سلام می کنم به چراغ، به «چرا» های کودکی، به چالهای مهربان ِ گونه ی تو ! سلام می کنم به پائیز ِ پسین ِ پروانه، به مسیر ِ مدرسه، به بالش ِ نمناک، به نامه های نرسیده ! سلام می کنم به تصویر ِ زنی نِی زن، به نِی زنی تنها،...