سپیدارها هیمه شدن را انتظار می کشند
و فوّاره ی شهامت سرو
از چهار انگشت جربزه بالا نمی رود!
ساطور صاعقه کور است،
در این باغ سر به زیر!
تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!
فرزندان ِ تاریک ِ قُرُق
عبور منگ ستارگان را شماره می کنند
تیرُ کمان نادانی شان در کف!
خیابان مفروش ِ قناری ست
و نام ِ کبود ِ شبْ به عربده تکرار می شود
در پس کوچه های پیر!
تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!
مرگ موهبتی ست که به زنگاه می رسد
تا تخته بند ِ تن از عذابی مضاعف رهایی یابد!
صلتِ شاعران سرمه دان خاموشی ست!
گوش به زنگ تلاوت ناله اند
این سایه های اسیر!
تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!
دوستت می دارم! ای یقین بی زنگار!
به بازوانِ اَبَر شیشه ام یارایی ببخش
تا سرزمینم را بر گـُرده بگیرم
به کشف ِ آفتابی ترین انحنای زمین!
طوفانی از ترانه به پا کن!
آشفته کن بیشه ی گیست را
چون بیرق ِ رنگینی از ابریشم ُحریر!
تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!
"یغما گلرویی"
از دفتر: من وارث تمام بردهگان جهانم!
---------------------------------------------------------------------
یادداشت یغما در پاورقی این شعر:
این شعر را سال هفتادُ چهار در حضور شاملوی بزرگ خواندم ! در دهکده و با صدایی لرزان! لبخند زدند ُبرای به کار بردن کلمه ی جربُزه در شعر تشویقم کردند! همچنین پیشنهاد کردند به جای عبارت "تو را دوست می دارم به روزگاری شریر" بنویسم: "تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر" و من چنین کردم! پس از خاموشی بامداد و برگزاری توطئه ی سکوت از طرف بسیاری نسبت به این ضایعه ی عظیم فرهنگی، بیشتر به حقارت این روزگار پی بردم! روزگاری که قدر تنها شاعر بیدار خود را ندانست! امروز می فهمم که آن بزرگوار چرا عبارت روزگار حقیر را مناسب تر می دانستند و با صدایی رساتر از همیشه می خوانم:
تو را دوست می دارم به روزگاری حقیر!
منبع: وبلاگ "باغ کاغذی"
با احترام به پدرم شاملو می تونم بگم
یغما تورا دوست می دارم به زمان و زمانه ی جاکش
چه روزی است امروز ؟
همهی روزهاست امروز
دوست من
امروز همهی زندگی است
بی کم و کاست
محبوبام
ما عشق میورزیم و زندگی میکنیم
زندگی میکنیم و عشق میورزیم
بی آنکه بدانیم
واقعا زندگی چیست
بی آنکه بدانیم
واقعا روز چیست
بی آنکه بدانیم
واقعا عشق چیست .
ژاک پرور
عشق ، رنج را سال ها بر می تابد و باز مهربان است
عشق ، رشک نمی برد
عشق ، فخر نمی فروشد
اهل تظاهر نیست
از خشونت بیزار است
سود خود نمی جوید
تحریک نمی کند ، بدخواه نیست
نه از پلشتی
که از حقیقت شاد می شود
همه چیز را تحمل می کند ، همه چیز را باور دارد
به همه چیز امیدوار است و همه چیز را به جان می خرد
عشق شکست ناپذیر است
کورینتیانس
هنوز نخوندم هیچی رو
اما ساعتهاست با موزیک وبلاگت چشمامو بستم و آرامش میگیرم.
:)
بسیار عالی :) ممنونم از کار زیباتون.
غم نخور! هم روزگارم! من هوای تو ر ُ دارم!
واسه چاردیوار ِ قلبت، صد تا پنجره میارم!
غم نخور! زیبای خفته! ناامیدی حرف ِ مفته!
رنگ عوض می کنه این شب، با غزل های نگفته!
نگو خیلی وقته این جا، کسی فردا رُ ندیده!
توی پولک ِ لباست، صد تا فانوس ِ امیده!
چرخ ِ تو، وقت می رقصی! میشکنه چرخ ِ فلک رُ!
تازه می کنه دوباره، خبرای قاصدک رُ!
شب از رقص ِ تو می ترسه! بترسون دیوِ جادو ر ُ!
پریشون کن با آوازت، سکوت ِ این غزلگو رُ!
غم نخور! همیشه روشن! رخوت ُ بگیر از این تن!
خون ِ زندگی ر ُ بسپار، به رگِ ترانه ی من!
غم نخور! همدست ِ خسته! شب پره از پیله رسته!
مرغ ِ عشق ِ این ولایت، دوباره قفس شکسته!
شب از رقص ِ تو می ترسه! بترسون دیوِ جادو ر ُ!
پریشون کن با آوازت، سکوت ِ این غزلگو رُ!
"یغما گلرویی"