کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

مثل دوست داشتن تو ...

دیگه نمى خوام به چیزایى که ندارم

 فکر کنم

مثل نداشتن تو ...

مى خوام

به چیزایى که هنوز دارم فکر کنم

مثل دوست داشتن تو ...

 

"بهرام حمیدیان"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del



نامه نفرین شده

تار گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد

خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد


من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا

بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد.


"احسان افشاری"

-----------------------------


متن کامل شعر:


تار گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد

خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد


من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا

بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد


داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری

آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد


هر چه فریاد زدم، کوه جوابم می کرد

غار در کوه چه باشد؟ دهنی بی فریاد


داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم

که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد


بغض من گریه شد و راه تماشا را بست

از تو جز منظره ایی تار ندارم در یاد…


"احسان افشاری"


بهار یعنی جای بوسه های تو

بهار که رفتن اسفند و

آمدن فروردین نیست!

بهار یعنی

جای بوسه‌های مردی

که تو باشی

روی گونه‌های زنی

که من باشم

شکوفه بدهد!


"فاطمه بهروزفخر"


برگرفته از کانال:

@kafetanhay


آدم ها همه می پندارند که زنده اند

آدم ها همه می پندارند که زنده اند ..

برای آنها تنها نشانه ى حیات 

بخار گرم نفس هایشان است!

کسی از کسی نمی پرسد ،

آهای فلانی 

از خانه دلت چه خبر؟

گرم است؟

چراغش نوری دارد هنوز؟


"ناشناس"


برگرفته از کانال:

@kafetanhay


ببخشید که دوستت دارم

ببخشید که ناگهان پیدایم شد

ببخشید که حس خوبى به تـــو دارم ؛

ببخشید که بد بودم ، کم بودم ، یا دیر رسیدم ؛

که انتظار زیادى از تو دارم ؛

ببخشید که حتى

هر چند لحظه اى کوتاه

نتوانستم بگویم دوستت دارم ؛

ببخش و در یک قدمىِ دوست داشتن این پا و آن پا نکن ؛

دیگر نمى خواهم فعل هایم ماضى شوند ؛

نمى خواهم "دوستت دارم" ، "دوستت داشتم" شود ؛

در هر حال اما ،

ببخشید که من دوستت دارم ...


 "بهنود فرازمند"


برگرفته از وبلاگ:

http://alisate.mihanblog.com


بیا هم را دوست داشته باشیم

بیا هم را دوست داشته باشیم....

هنوز خیابان های زیادی هست

که باید باهم قدم بزنیم و

شعرهای زیادی مانده که نخوانده ایم...

بیا هم را دوست داشته باشیم

شب هایِ بعد از هم طولانی ست

و غمگین...

و روزهایِ بی هم کشدار و کُشنده....

بیا هم را دوست داشته باشیم

بوسه ها را

آغوش ها و عاشقانه ها را

بیا حرام نکنیم

هدر ندهیم....

باور کن

زندگی کوتاه تر از این حرف هاست

که هم را دوست نداشته باشیم

که شب ها را بی هم صبح کنیم و

روزهارا بی هم شب....

بیا هم را تا دیر نشده دوست بداریم....

...

 

"فاطمه صابری نیا"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

دست نیابد کسی به خاطر جمعم

دست نیابد کسی به خاطر جمعم

زلف پریشان یار اگر بگذارد

 

هیچ نگردم به گرد عشق فروغی

جلوه حسن نگار اگر بگذارد.

 

"فروغی بسطامی"

 

هر آنچه که هستی، بهترینش باش

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی
بوته ای در دامنه ای باش
ولی بهترین بوته ای باش که در کناره راه می روید
اگر نمی توانی درخت باشی، بوته باش
اگر نمی توانی بوته ای باشی، علف کوچکی باش
و چشم انداز کنار شاه راهی را شادمانه تر کن
اگر نمی توانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش
ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه!
همه ما را که ناخدا نمی کنند، ملوان هم می توان بود
در این دنیا برای همه ما کاری هست
کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر
و آنچه که وظیفه ماست، چندان دور از دسترس نیست
اگر نمی توانی شاهراه باشی، کوره راه باش
اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند
هر آنچه که هستی، بهترینش باش!

"
داگلاس مالوچ"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://mmn77.blogfa.com

 

موج و صخره

تصویر قشنگی ست

برخورد موج با صخره

در یک غروب زیبا

اما ...

تا اسیر دریا نشوی

نمی فهمی چه جهنمی ست این زیبایی!

 

درست مثل برخورد تو

با من

در آن غروب ...

 

"رضا محبی راد"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://mmn77.blogfa.com

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟!

 

به کسى جمال خود را ننموده‏یى و بینم

همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى

 

"فصیح الزمان شیرازى" (رضوانى(


چگونه فریاد بزنم تو را؟

چگونه فریاد بزنم؟

وقتی گلویم را 

 آوای نرم زمزمه های عاشقانه مان

گرفته است 

چگونه فریاد بزنم تو را؟

وقتی تمام گنجشگکان بی پناه خاطراتمان

 روی بهار سینه ام

خواب دستان تو را می بینند

چگونه فریاد کنم؟

با لب هایی که می ترسند،

بار انارشان فرو بریزد ...

چگونه صدایت کنم

وقتی آنقدر دوری

 که آفتاب گردان صورتم

نمی داند

باید به کدام طرف برگردد ...

چگونه بگویم نیستی

وقتی که زلف من

هر صبح

به استقبال بوسه هایت

روی شانه ام  

قالی صدهزار گره 

می ریزد

.

بیا

پیش از آنکه آتشفشان دلم

صبر این کوه زنانه را

در خود ذوب کند

بیا

پیش از آنکه بیایی

و نباشم 

دیگر هیچ جا

هیچ جا

نباشم ...

 

"زهرا آزاد"

(زمستان 1395(


باز هوای سحرم آرزوست

باز هوای سحرم آرزوست
خلوت و مژگان ترم آرزوست

شکوه ی غربت نبرم این زمان
دست تو و روی توام آرزوست

خسته ام از دیدن این شوره زار
چشم شقایق نگرم آرزوست

واقعه ی دیدن روی تو را
ثانیه ای بیشترم آرزوست

جلوه ی این ماه نکو را ببین
رنگ و رخ روی توام آرزوست

این شب قدرست که ما با همیم
من شب قدری دگرم آرزوست

حس تو را می شنوم جان من

عزلت بیتی دگرم آرزوست

خانه ی عشاق مهاجر کجاست؟
در سفرت بال و پرم آرزوست

حسرت دل بارد از این شعر من
جام می یی در حرمم آرزوست.


"احمد عزیزی"

--------------------------------------------


 + با تشکر از بهار عزیز برای ارسال شعر

 

پ.ن:

"حس تو را می شنوم جان من"

این مصرع را بدین صورت نیز نوشته اند:

"حس تو را می کنم ای جان من"

بنظرم هر دو مورد به نوعی مشکل مفهومی دارن، اما باز هم اولی بهتره.

 

 

+ احمد عزیزی (زادهٔ ۴ دی ۱۳۳۷، کرمانشاه – درگذشتهٔ ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، کرمانشاه) شاعر معاصر ایرانی و ارائه دهنده سبک جدید مثنوی بود. روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

خنجر از دست عزیزان خوردن

تو اگر می دانستی

که چه زخمی دارد

که چه دردی دارد

خنجر از دست عزیزان خوردن

از منِ خسته نمی پرسیدی

آه ای مَرد چرا تنهایی..؟


"ایرج جنتی عطایی"


برگرفته از کانال

@baran_e_del


خیلی مهم

خیللللللی مهم:


ما می توانیم ؛

خیلی چیزها 

به آدم های اطرافمون هدیه کنیم.

مثل عشق, لذت و محبت...!

اما لیاقت داشتن اینها رو, 

ما نمی تونیم بهشون بدیم!


"ژواکیم ماشادو آسیس"

(شاعر و نویسنده برزیلی)


برگرفته از کانال

@baran_e_del



دل من ساکن دستان تو بود

دل من هرزه نبود ؛

دل من عادت داشت که بماند یک جا ...

به کجا ؟

معلوم است ، به در خانه تو !

دل من عادت داشت که بماند آن جا

پشت یک پرده توری ،

که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...

دل من ساکن دیوار و دری 

که تو هر روز از آن می گذری

دل من ساکن دستان تو بود ...

دل من گوشه یک باغچه بود 

که تو هر روز به آن می نگری

راستی دل من را دیدی ؟

آن را گم کردم .. ؟!


 "فریبا شش بلوکی"


برگرفته از کانال

@baran_e_del


دقایق عمرت را صرف آدم های کوچک نکن

وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی. چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که یا دل های کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند؟

یا مدام برای نبودنت، 

برای خط زدنت

 تلاش می کنند؟!


"زیگموند فروید"


برگرفته از کانال

@baran_e_del


لطفا به دلخوشی دیگران گیر ندهید...

سالها گذشت تا من فهمیدم ؛

آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه...

یکی از ﻫﻴﺎت امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند.

اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.

سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم! چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن.

لطفا به دلخوشی دیگران گیر ندهید...


"دکتر الهی قمشه ای"


برگرفته از کانال

@baran_e_del

---------------------------


پ.ن:  ... احترام قائل باشیم، حتی برای دلخوشی های دیگران.


دلتنگی آدم را به خیابان می کشد

دلتنگی آدم را به خیابان می کشد

دلتنگم!
و مردم نمی فهمند
قدم زدن -گاهی-
از گریه کردن غم انگیز تر است!    
...


"اهورا فروزان"


همین حالا دوستم بدار...

این آغوش را تا یخ نزده..

تا از بغل نیوفتاده باید بچشی...

این انگشت ها که باید لایِ فرِ موهایت بپیچند را

و این گونه هایِ تب دار را همین شب ها باید ببوسی...

این زنده بودن را همین امروز

همین حالا باید زندگی کنی...

این "مــن" را.....

همین حالا باید دوست بداری...

شاید فردا برایِ هر اتفاقِ خوبی دیر باشد....


"فاطمه صابری نیا"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://kafehdel.persianblog.ir/


می شود از دست داد و نمرد!

آدم هایی که از رابطه های طولانی

بیرون می آیند خطرناکند،

چرا که آنها می فهمند می شود

یک چیزهایی را از دست داد و نمرد!...

 

"ژوان هریس"