وقتی میروی..
حواست باشد
حتما خدانگهدار بگویی!خدا به هوای تو مرا رها کرده است...!
"ناشناس"
------------------------------------------------
دفتر عشق:
دلم..
یک عالمه تنهایی می خواهد
با یک عالمه تو..
و تمام گوشه کنارهای آغوشت
همین...
دستهایت را بی بهانه به من بسپار،
روی یک ریل با من همقدم شو،
تو آن سو من این سو،
می خواهم عاشقانه تا انتهای ریل با تو باشم.
می دانم یک ریل همیشه یک خط موازیست،
می دانم تقاطع ندارد،
می دانم جفت شدنی در کار نیست،
من فقط به این دلخوشم
که قراراست به موازات تو قدم بردارم...
"ناشناس"
بعضی ها را
هرچقدر هـم که بخواهی تمام نمی شوند
همش به آغوششان بدهکار می مانی
حضورشان گـرم است
سکوتشان خالی می کند دل ِآدم را
آرامش ِ صدایشان را کم می آوری
هر دم... هر لحظه... کم میآوریشان
و اینجا من چقدر کم دارمت...!!
"ناشناس"
ﺧﯿﺎﻟﺖ
ﺗﺨﺖ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺗﺼﺎﺩﻓﺎً ﺭﺩ ﺷﺪﯼ
ﺳﻌﯽ میکنم ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮﺳﻢ
ﮐﻪ ﻫﻮﺱ ﮐﻨﯽ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺷﻮﯼ!...
"ناشناس"
-----------------------------------------
دفتر عشق:
آنگاه که تسلیم آغوشت می شوم
جغرافیایی خلق می شود
به نام آرامش...
"ناشناس"
کاش می توانستم
دلتنگی های نبودنت را شماره کنم
مانند عیدی های کودکی هایم
و صدای مادر را بشنوم:
"آنقدر نشمار... کم می شود!!"
و من باور کنم
و باز دلتنگی هایم را شماره کنم تا کم شود...
کاش باور کنم.
"ناشناس"
برگرفته از وبلاگ:
تـــو
به افتادن من
در خیابان خنــــدیدی و
من همه حواسم
به چشمان مردم شهـــر بود
که عاشق خنده ات نشوند...
"ناشناس"
زمستان که می آید ...
می شود دهان جاده ها را بست با زنجیر!
با زنجیر بست تا نگوید به کسی
تقویم چشم های تو، بهار ندارد!
اما...
فصل های زرد عمر من
بی تو، باران دارد
بی امان... تا دلت بخواهد!
تا دلت بخواهد سرمای تنم
آغوش بی کسی هایم را خاطره می سازد!
یاقوت های این طاق آویخته ی رَز نشان
شراب تلخ شیراز لبان تو شده است
که مست، مست، شاعران جهان را
باده پرست مذهب تو
کرده است!
کرده است هر آنچه نباید بکـند!
این روزها
طعنه می زند به لبخندم
قاب عکس تاکستانت...
"امیر معصومی" / آمونیاک
(با ویرایش)
منبع: http://dastanhaye-saiberi.blogsky.com
(با تشکر از خانم ملودی)
گاه یک لبخند آنقدر عمیق می شود، که گریه می کنیم
گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی می شود، که با آن زندگی می کنیم
گاه یک نگاه آن چنان سنگین است، که چشمانمان رهایش نمی کنند
و گاه یک عشق آن قدر ماندگار می شود، که فراموشش نمی کنیم.
.
رویای با تو بودن را
نمی
توان نوشت، نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود!
با
تو بودن قصه شیرینی ست به وسعت تمام تنهاییها
و
داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتنت
و...
و من همچون غربت زده ای در آغوش بی کران دریای بی کسی
به
انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
تا
وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
عزیز
دریایی من...
"ناشناس"
رفتن که بهانه نمی خواهد،
یک چمدان می خواهد از دلخوری هاى تلنبار شده و
گاهى حتى دلخوشی هاى انکار شده ...
رفتن که بهانه نمی خواهد،
وقتى نخواهى بمانى،
با چمدان که هیچ بى چمدان هم می روى !
ماندن...
ماندن اما بهانه مى خواهد،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغ هاى دوست داشتنى،
دوستت دارم هایى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
یک فنجان چاى، بوى عود، یک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شیرین ...
وقتى بخواهى بمانى،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد
خالى اش مى کنى و باز هم می مانى ...
می مانى و وقتى بخواهى بمانى
نم باران را رگبار مى بینى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !
آرى،
آمدن دلیل مى خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هیچکدام ...
"ناشناس"
------------------------------------------------------------
پی نوشت 26 فروردین 1394:
این شعر قبلا اینجا به نام فروغ ثبت شده بود. یادم نیست که از کدام منبع برداشته بودم. اما با پرسش و تذکر دوستان جستجو که کردم هیچ منبع معتبری برایش نیافتم. برخی از وبلاگها با عنوان "دست نوشته های فروغ" ثبت کرده اند و برخی هم این شعر را به سهراب منسوب دانسته اند! نظر مرا اگر بخواهید این شعر نه برای فروغ است و نه برای سهراب. باز فروغ ممکن است اما چنین نوشته ای و چنین ادبیاتی از سهراب خیلی بعید است. پایدار باشید.
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ
ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﺮﺩﺩ ﺑﻮﺩﯼ
ﺷﯿﺮ ﯾﺎ ﺧﻂ ﺑﻨﺪﺍﺯ
ﻣﻬﻢ
ﻧﯿﺴﺖ ﺷﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﯾﺎ ﺧﻂ
ﻣﻬﻢ
ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﮑﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﻫﻮﺍ ﻣﯽﭼﺮﺧﻪ
ﯾﻪ
ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻔﻬﻤﯽ:
ﺩﻟﺖ
ﺑﯿﺸﺘﺮ می خواد ﺷﯿﺮ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﯾﺎ ﺧﻂ؟
"ناشناس"
ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ!
ﻣﺜﻼ
ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ می گوﯾﻨﺪ:
ﻋﺎﺷﻖ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪﻡ
ﯾﺎ
ﺩﯾﮕﺮﯼ می گوﯾﺪ:
ﻋﺎﺷﻖ
ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ
ﯾﺎ
ﭼﻪ می داﻧﻢ ﻫﺮﭼﻪ!
ﺍﺻﻼ
ﻣﻌﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭد!
ﻭﻗﺘﯽ
ﮐﺴﯽ می پرﺳﺪ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺑﺎﯾﺪ
ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﯽ
ﻟﺒﺨﻨﺪ
ﺑﺰﻧﯽ
ﻭ
ﺑﮕﻮﯾﯽ:
ﭼﻮﻥ "ﺩﻭﺳﺘﺶ دارم"...
"ناشناس"
بعضی ها؛ شبیه یک انجیر رسیده می مانند
که یکهو؛ از آسمان می افتند در دامن رنگ و وارنگ زندگی ات...
آن
قدر بی هوا که اصلا نمیدانی چه شد... چگونه شد...
اصلا خودت را می زنی به کوچه علی چپ و از بودنش لذت می بری.
بعضی
ها؛ شبیه عطر بهارنارنج هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت،
نفس می کشی... آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛ در ریه
هایت ذخیره کنی...
بعضی
ها؛ شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت
جانت را با جان و دل در هوایشان؛ تازه می کنی...
بعضی
ها؛...
اصلا
چرا باید از در و دیوار مثال بزنیم!؟
بعضی
ها؛ آرامش مطلقند؛ لبخندشان... تلالو برق چشمانشان؛ صدای آرامشان...
اصلِ کار، تپش قلبشان... انگار که یک دنیا آرامش را به رگ
و ریشه ات تزریق می کند.
و
آنقدر عزیزند؛ آن قدر بکرند؛ که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان...
می ترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت!
بعضی ها؛ بودنشان... همین ساده بودنشان... همین نفس کشیدنشان؛
یک عالمه لبخند می نشاند روی گوشه لبمان...
...
و من چقدر دوست دارم این بعضی ها را.
"ناشناس"
آدم ها می آیند
گاهی در زندگی ات می مانند
گاهی در خاطره ات
آن ها که در زندگی ات می مانند
همسفر می شوند
آن ها که در خاطرت می مانند
کوله پشتیِ تمامِ تجربه آتی برای سفر
گاهی تلخ
گاهی شیرین
گاهی با یادشان لبخند می زنی
گاهی یادشان لبخند از صورتت بر می دارد
اما تو لبخند بزن
به تلخ ترین خاطره هایت حتی
بگذار همسفر زندگی ات بداند
هرچه بود؛ هرچه گذشت
تو را محکم تر از همیشه و هر روز
برای کنار او قدم برداشتن ساخته است
آدمها می آیند
و این آمدن
باید رخ بدهد
تا تو بدانی
آمدن را همه بلدند
این ماندن است
که هنر می خواهد.
"ناشناس"
+ با تشکر از خانم سپیده برای ارسال این متن زیبا
-------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست
خداوند
در هر حضوری رازی نهان کرده برای کمال ما
خوشا
آن روز که در یابیم راز این حضور را …
"ناشناس"
و این هم یک ورژن دیگه مشابه شعر قبلی که این هم در نوع
خودش زیباست:
زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست...
زندگى یعنى همین
پروازها،
صبحها،
لبخندها،
آوازها...
زندگی ذرهی کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خوارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم
نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربهی تلخ
فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازهی یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه
خواهیم کرد در این فرصت کم!؟
"شاعر: ناشناس"
----------------------------------------------------------
+ این شعر را در خیلی از سایت ها و وبلاگ ها به سهراب سپهری
منسوب دانسته اند. اما من یادم نمیاد که در هشت کتاب سهراب و یا در سایتش چنین
شعری دیده و خوانده باشم. در این مورد هم اگر اطلاعی داشتید ممنون میشم اطلاع رسانی بفرمایید.
-----------------------------------------------------
پ.ن: اخیرا در برخی شبکه های مجازی مثل اینستا گرام این شعر به نام "مسعود فردمنش" منتشر شده است. اینکه درست هست یا خیر اطلاعی ندارم. با
تشکر از خانم شکیبا.
-----------------------------
و این هم کامنت دیگری از خانم بهاری: این شعر مربوط به استاد فقید، مرحوم مجتبی کاشانی متخلص به «سالک»می باشد. ایشان استاد مدیریت بوده و دیوان شعر نو و کتابهایش پر معنا و عمیق است. من دیوان و برخی از کتابهایش را دارم .بینش متعالی ایشان در شهرها و کتابهایش پیداست.
گاهی دوست داشتن آدم ها درد دارد
دردش این است که کسی
حرف دلت را نمی فهمد...!
"ناشناس"
-----------------------------
پی نوشت، اردیبهشت 1402: این شعر رو قبلا به نام ابتهاج منتشر کرده بودم. با تذکر یکی از دوستان سرچ کردم و هیچ منبع معتبری براش پیدا نکردم. ظاهر شعر هم به ابتهاج نمیخوره بنابراین اصلاح شده و به "ناشناس" تغییر داده شد. با تشکر
-----------------------------------------------------
دفتر عشق:
مهم نیست در عشق به وصال برسی
مهم این است که لیاقت تجربه کردن
یک عشق پاک را داشته باشی.
"ناشناس"
-----------------------------------------------------
پیشنهاد: دانلود نرم افزار فارسی شعر یادت نره – اندروید
بازی جالب و سرگرم کننده ایه. در واقع نسخه اندروید مسابقه شعر یادت نره شبکه من و تو هست.
آنان که بیشتر دوستشان داری
بیشتر دچار سوء تفاهم با تو اند
بی آنکه بخواهی و بدانی،
بیشتر می رنجانیشان
بیشتر می رنجانندت
بیشتر به یادشان هستی
ولی ...
کمتر عشق می گیری
کمتر عشق می گیرند !
چشم به هم می زنی و می بینی عزیزترین ها
با یک برداشت نادرست از هم
هر روز از هم دور و دور تر میشوند ...
غافل از اینکه بهترین روزهایشان
با قهر و دوری و نامهربانی می گذرد...
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ
ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ نباشی...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ
ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ،
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪ ﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽ ﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ
ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺍﻡ!
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽ
ﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ،
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ!
ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ،
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ ﻭ ﺍﺩﺑﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ...
ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ؟
"منبع: نت"
(با تشکر از خانم سپیده)
ما به درد هم
نمی خوریم
گیرم برای
زیر یک سقف رفتن عشق، آخرین معیار این جماعت باشد
گیرم دوست داشتن
بدون سند
حرام باشد، عجیب
باشد، باور نکردنی باشد
گیرم تا آخر
عمر تنها بمانم
گیرم دستانت
در دستانم هرگز قفل نشود
من اما...
گیر این
گیرها نیستم
من تا ابد
گیر چشمان توام
گیر دوست
داشتنت...
"ناشناس"
منبع: نت
دوستت دارم
بی آن که هراس داشته باشم از نگاه های گریزانت
ساده می گویم
دوستت دارم
بی آن که دلم بلرزد از انبوه سکوتت!
ساده می گویم
دوستت دارم
تو ...
دوستم نداشتی هم، نداشته باش
من ...
به آن اندازه ای که تو باید دوستم می داشتی و نداشتی، دوستت دارم
ساده می گویم :
دوستت دارم ...
"از: ناشناس"
همین که هستی
همین
که لابلای کلماتم
نَفَس می کشی
راه می روی
در آغوشم می گیری
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی "تو"یی
یتیم نشده اند
کافیست برای یک عمر آرامش؛
باش
حتی همین قدر دور
حتی همین قدر دست نیافتنی...
شاعر: ناشناس!