دست های من
پرده از وجودت کنار می زنند،
تو را در برهنگی بیشتری می پوشانند
تن هایی را در بدنت کشف می کنند
دست های من
تنی دیگر برای بدنت ابداع می کنند ...
"اکتاویو پاز"
دستهایم،
چقدر به دو طرفِ صورتت می آیند
وقتی عاشقانه تماشایم میکنی؛
دستهایم،
چقدر به دست هات می آیند!
به دکمه های پیراهنت!
به قوسِ قَزحِ اندامت!
به این دوستت دارم ها که دانه دانه
روی لبهات میکارم!
دست هایم چقدر می آیند به رنگِ تنت
وقتِ عشق بازی!
دست هایم چقدر میآیند به من!
وقتی تو را هر لحظه با ذوق
به چشمهایم نشان می دهم!
دست هایم را دوست دارم...
پرند از تو!
"حامد نیازی"
http://hamedniyazi.vcp.ir
کوچی ها سقفی بر سر ندارند.
پرستوها مرزها را نمی شناسند .
اما کولی ها
و کوچی ها و پرستوها در سفر همراه دارند.
همراهان. بیشماران.
قاصدک ها
تنها سفر می کنند.
من پای سفر
ندارم. دلی هم ندارم تا قوی دارمش .
من باز هم به
سفر می روم...
یادت می آید؟
می گفتی
خانهُ باد در گودی دستهای رنگ پریده و پشت رگهای آبی بازوان من است .
می دانی؟
دیگر فرقی هم
نمی کند.
دستهایم
یادگار بی خانمانی منند اما هنوز توان آن را دارند که اشکی را از گونه ای پاک کنند.
حالا هم
دوباره وقت رفتن است جان دلم ...
سلام مرا به خدایت
که نگهدار توست برسان.
از: کیکاووس یاکیده
تنهایی تو را
دست های من تاب نمی آورد
"کافی ست انار دلت ترک بخورد"
دانه دانه هاش
بریزد در دهان من
تا سرخی صدای خنده هام
رنگ تو باشد
خودت را از آغوش من نگیر
آقای من!
دنیا در دستان توست
که آغاز می شود.
"عباس معروفی"
وقتی هستی
دست های من
مهریه ی تن
توست.
وقتی نیستی
دلم می خواهد
دست هام را
از زندگی ام
کنار بگذارم
وقتی هستی
دست های من
به اندامت چه
می آید
وقتی نیستی
این دست های
از تو بی خبر
گیاهی مرده
است
که خواب آن
را برده است
حالا
دست های تو
کجاست
که از آن
سراغ تنم را بگیرم ؟
"عباس معروفی"