نه آمدن این
شکوفه هاى بادام
و نه عطر تازه هوا،
پرستو ها هم بى خود
شلوغش کرده اند ..!
بهار فقط
عطر تن توست ..!
"مهدى جوافشان"
حتما که نباید شعر بلد باشى
تنها، بودنت کافى ست،
همین که مى خندى،
نگاهم مى کنى،
و یا صداىت را
در آغوشم جا مى گذارى،
همین بوى آرام نفس هات
که دورم مى پیچد.
بوسیدن چشمات،
یا خیره شدن به راه رفتنت،
همه اینها یعنى شعر
تنها بودنت کافىست...
"مهدى ج.و"
گاهى براى روزهاى تلخ بى حوصلگى
یک بوسه
بوى خوش یک پیراهن
و یا شنیدن یک دوستت دارم ساده
یک جور خوبى
حال آدم را عوض مى کند
و اینطور آدم مى فهمد
لذت دنیا
داشتن کسى ست
که دوست داشتن را بلد است
به همین سادگى ...!
"مهدى ج.و"
پاییز نام دیگر دلتنگى ست،
وقتى میان برگ هاى
سرخ و نارنجى اش
خیابان ها شلوغ مى شوند
از عاشقانه هاى دو نفره،
و من خیره به آدم هایى
که از کنارم مى گذرند
مدام تکرار مى کنم
میان همه اینها، چرا تو نیستى ..!؟
چرا از تمام این آدم ها
فقط تو را گم کرده ام ..؟
"مهدى ج.و"