(ترجمه نفیسه نواب پور)
منبع: http://poets.ir
نازنینم !
عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن.. اجبار است.
اعترافش هم وحشتناک است
ولی همین تاریکی
همین سکوت محض
این درد
تو را به من نزدیکتر میکند!
آدم ها
با حضورهای کم رنگشان
با بودنهایی که به بدترین وجه ممکن
با منطقی که من نمیفهمم
با احساسی که آنها نمیفهمند
واقعهی نبودن تو را یادآوری میکنند!
بعد از تو
هیچ چیزِ آدمها
جز لحظه ی وداعشان
برای من شور آفرین نیست.
"نیکی فیروزکوهی"
(بخشی از یک شعرِ بلند
----------------------------------------------------دفتر عشق:
+ موهایت شعلههای آتشند.. هیچ بادی آنها را خاموش نمیکند... لوسیان بلاگا
++ تو نیستی و من هر روز یادت را در آغوش می گیرم... "ناشناس"
زیبای
من
سیاه
اگر چشم تو باشد
سرم
که بر زانوان تو باشد
میدانم،
شب از چشمهای تو میآید
پنهانی
به درهها میریزد
بر
کوهها و دشتها میگسترد
دریایی
تاریک، زمین را در خود میپوشد.
سیاه
اگر چشم تو باشد
روشنای
من است.
"لوسیان بلاگا"
(ترجمه نفیسه نواب پور)
حریصانه ، عطر تنت را مینوشم و
صورتت
را در دست میگیرم
همانطور
که در آغوش میکشم
جان
شیفته را
آنقدر
به هم نزدیکیم
که
نگاهمان ما را میسوزاند
با
اینحال زمزمه میکنی :
ای
غایب از نظرم
هرقدر
بخواهی مست لذتت میکنم
کلماتت
درد غربت دارند و راز
انگار
در سیارهی دیگری تبعیدم
بانو
کدام
دریا قلب توست؟
کیستی؟
باز
آرزوهایت را به آواز بخوان
لحظههای
گوش سپردن به تو
غنچههای
درشت ابدیتند
که
گل میشوند.
"لوسیان بلاگا"
ترجمه: نفسیه نواب پور