زیبای
من
سیاه
اگر چشم تو باشد
سرم
که بر زانوان تو باشد
میدانم،
شب از چشمهای تو میآید
پنهانی
به درهها میریزد
بر
کوهها و دشتها میگسترد
دریایی
تاریک، زمین را در خود میپوشد.
سیاه
اگر چشم تو باشد
روشنای
من است.
"لوسیان بلاگا"
(ترجمه نفیسه نواب پور)
حریصانه ، عطر تنت را مینوشم و
صورتت
را در دست میگیرم
همانطور
که در آغوش میکشم
جان
شیفته را
آنقدر
به هم نزدیکیم
که
نگاهمان ما را میسوزاند
با
اینحال زمزمه میکنی :
ای
غایب از نظرم
هرقدر
بخواهی مست لذتت میکنم
کلماتت
درد غربت دارند و راز
انگار
در سیارهی دیگری تبعیدم
بانو
کدام
دریا قلب توست؟
کیستی؟
باز
آرزوهایت را به آواز بخوان
لحظههای
گوش سپردن به تو
غنچههای
درشت ابدیتند
که
گل میشوند.
"لوسیان بلاگا"
ترجمه: نفسیه نواب پور