چقدر
می
ترسم
تو
را
نبوسیده
از
دنیا
بروم
اصلن
کجا
می
توانم
بروم؟
وقتی
می
دانم
تمبرها
تا
لبان
پاکت
را
نبوسند
به
هیچ
کجا
نمی
رسند!
"بهرنگ قاسمی"
از خلاصه ی روزهای انتظار
که می دانم حوصله به خرج نمی دهی
تا تمامی حرفهایم را بشنوی
فقط این را می گویم:
دلتنگی ام
آنقدر بزرگ شده است
که اگر ببینی
شاید نشناسی!
"بهرنگ قاسمی"
پولدار تر از منی
لباس های گرانقیمت می پوشی
و با ماشین، هر کجا دوست داشته باشی می روی
من اما کافی ست هوا ابری شود
یا به مترو نرسم
و یا زور تلفن ام حتی به تک زنگ نرسد
آن وقت تنها می شوم، تنها می مانم
و مدام غصه می خورم
دوست داشتن ات مثل بوسیدن ماه است
من هیچ وقت نمی توانم ماه را ببوسم !
"بهرنگ قاسمی"
موهایت موج بر مى دارد
و در کرانه اى دوردست
اسب هاى ترکمن رم مى کنند!
چشم هاى تو ارتباطِ مستقیمِ باد و باران است
چشم هاى تو پیامبر باغچه و ناودان است
چشم هاى تو معجزه
چشم های تو ابر
چشم های تو..
آه اى معشوق!
عادت کرده ام به تنهایى
عادت کرده ام به سکوت
کمى نگاهم کن
تا صداى دریا بدهم!
"بهرنگ قاسمی"
نیامدن سر قرار هزار و یک دلیل دارد
اتویی که لباس را می سوزاند
یا اتوبوسی که تأخیر می کند،
نمی تواند بهانه خوبی
برای پایان حرص خوردن هایت باشد.
عزیزم!
حلالم کن
و عصبانی نباش
می خواهم بیایم
اما سنگی که رویم گذاشته اند
سردتر از آن است
که حرف هایم را به گوشات برساند
امشب که به رویایت آمدم
از دلت درمی آورم.
"بهرنگ قاسمی"
می خندی
گونه هایت گود می افتد
و شهر پر می شود
که شاعری دوباره به دام افتاد!
گریه می کنی
خطِ لبانت پر می شود
و با اولین هق ِهق
یک پنجره از خواب هایم کم می شود!
نباید با طنابِ چشم هات
به چاه رفت
و از کوری چشم ِ یازده ستاره
به یوسف قصه ها گفت
نباید طاق باز دراز کشید
وقتی رکابی ام هنوز
بوی تو را می دهد.
ملافه های سفید
که تمامِ حرفهای درِ گوشیمان را شنیده بودند
اکنون دربند پاییز اند
پس بی دلیل نیست
در نبودنت
درخت ها برگ می ریزند
و تو، آب پاکی به دستم ..
نمی خواهی نباش
من با تمامِ ستاره های کور
که روی شانه ام گذاشته ام
سرهنگی بی رکابم
که درجنگِ بوی تو
لب هایم را از دست داده ام!
نباید با طنابِ چشم هایت به چاه رفت
و ماه را با دَلوی سوراخ
به پنجره باز گرداند …
"بهرنگ قاسمی"
-----------------------------------------------------
+ از دوستان نازنینی که تولدم رو تبریک گفتن بی نهایت سپاسگزارم.
وامدار محبتهای همیشهی شما خوبان هستم.
مهرتان ماندگار
می توانی بی اینکه بپرسی چرا،
دوستم داشته باشی؟
و موهایت را
به بادی که از لای انگشتانم عبور می کند
قرض بدهی؟
می توانی به نامم تکیه کرده
لباست را مرتب کنی
قبل از سلام
آب گلویت را قورت بدهی
و با صدایت
هزار نت به گلوی سه تار بریزی؟
عزیزم!
همه می دانند از دهانت
صدای بوسه می آید
و چشم هایت
سکوت را به دریا تحمیل می کند
خوش به حالت که زنی
و خوش به حال من
که دوستت دارم!
"بهرنگ قاسمی"
یادت هست گفتی:
مگر اینکه خواب داشتن مرا ببینی ...!
حالا که خواب هستم می توانم دستان تو را
برای چند لحظهای داشته باشم گلم؟!
در خواب کجا برویم؟
پارک یا خلوتترین کوچههای شهر؟!
نترس!
درست است که ذوق مرگ شده ام، اما زود نمی بوسمت!
زود مثل این شاه ماهی ندیده ها بغلت نمی کنم!
اصلاً آنقدر مهربان می شوم که احساس امنیت کنی
اصلاً کاری میکنم که خودت بگویی:
پس دستانت کو به روی سرم؟!
...
پرتت کنم به آسمان؟ جیغ بزنی... یواش می ترسم گلم !
می خواهی پا برهنه بدویم تا خود خدا؟!
هدیه را کجا تقدیمت کنم؟!
لابلای بنفشهها یا لای شعر؟!
اصلاً می خواهی برویم پیش سالمندترین درخت شهر ...
دارم کم کم به داشتنت عادت میکنم، عجیب!
کاش بیدار نشوم
کاش هیچگاه بیدار نشوم...!
"بهرنگ قاسمی"
دلم یک ترانه ی غمگینِ خارجی می خواهد
با
زبانی که نمی فهمم چیست
می
خواهم به دردی که نمی دانم چیست
زار
زار گریه کنم.
"بهرنگ قاسمی"
مـوهــایـت
را تاب ندهی
دلتنـــگی
ام را
با هزار بدبختی خوابانده ام!
"بهرنگ قاسمی"
-------------------------------------------------------------------------
+ دانلود آهنگ زیبای «گرامافون" با صدای «رضا یزدانی»
(آلبوم «خاطرات مبهم» / 89)
ترانه سرا: خانم اندیشه فولادوند
+ چقدرررر زیباست ترانه این آهنگ:
هر روز پرواز از تجریش تا دربند... با تو
(متن کامل ترانه "گرامافون" در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...
زیاد این دست و آن دست نکن!
بترس از دلی که دارد پرپر می شود...!
برای من
هیچ قراری نمانده هست...
بگو کجای آغوش قرار بگذاریم؟!
بگو
تا عاشقانههایم را
بر اندام آب بسایم
می خواهم سر تمام دلتنگیهایم را
با زلالی رویت ببرم...!!
"بهرنگ قاسمی"