بهت قول دادم
که در طول سال با تو عشقبازی نکنم
و صورتم را زیر جنگل موهایت پنهان نسازم
و در ساحل چشمانت به شکار صدف نروم
چگونه من چنین حرف سخیفی بر زبان راندهام؟
در حالیکه چشمان تو منزل من و سرزمین صلح است
و چگونه به خودم اجازه دادم احساسات مرمر را جریحه دار کنم؟
در حالیکه میان من و تو نان و نمک و پیالهی شراب و آواز کبوتر بوده است؟
و در حالیکه تو آغاز هرچیز و پایان شیرین هرچیزی هستی.
"نزار قبانی"
سلام
نام کتاب این اشعارم چیه؟
ممنونم
متاسفانه اطلاعی ندارم.
ارسالی یکی از دوستان هست این اشعار.
و البته من هم سرچ کردم و چیزی پیدا نکردم. نه کتاب و نه مترجم!