-
آیات شما چه قدر، شبیه به لبخند اوست!
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 08:38
خداوندا تمام حرف های جهان یک طرف این راز یک طرف: آیات شما چه قدر، شبیه به لبخند اوست! از: شمس لنگرودی ------------------------------------------------------ دفتر عشق : سیاه مشق پشت چشمهایت دست خط کدام خداست که بوسیدنش سجده واجب دارد!؟ "منبع: نت"
-
شام آخر ...
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 08:30
سـال ها دل گرو مِهــــر گُل روی تو بود سال ها در سر من ، عطر خوش بوی تو بود جان دل خستهی من غرق به سرداب زمان سال ها بنــد دلـم ، سلسلـه ی موی تو بود قلب آشفته ی من ، از نفـس افتاد ، دمی که غضب در نگه و نرگس مینوی تو بود یاد آن لحظه به خیر ، شام وداع من و تو چه طربناک شبی ؛ در خم گیسوی تو بود منِ دل مرده ، تویی آب...
-
قدغن
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 08:23
آبی دریا ، قدغن شوق تماشا ، قدغن عشق دو ماهی ، قدغن با هم و تنها ، قدغن برای عشق تازه ، اجازه بی اجازه ... پچ پچ و نجوا ، قدغن رقص سایه ها ، قدغن کشف بوسه ی بی هوا به وقت رویا ، قدغن برای خواب تازه ، اجازه بی اجازه ... در این غربت خانگی بگو هرچی باید بگی غزل بگو به سادگی بگو ، زنده باد زندگی برای شعر تازه ، اجازه بی...
-
هم آشوبگری و هم خاموش
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 09:18
هم آشوبگری و هم خاموش کولیوار میتوان دوستت داشت همین که باد را به آ غوش میکشی از: محمود معتقدی
-
دلریخته
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 09:17
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست روز خاکستری سرد سفر یادت نیست ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من در شب آخر پرواز خطر یادت نیست تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست یادم هست ... یادت نیست ... خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود پس چرا گشت شبانه در بدر یادت نیست من به خط و خبری از تو قناعت...
-
صدای سلام تو می آید...
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 09:11
با دلم میگویم حتما مانده ای وقتی بیایی که تعداد روزهای نبودنت رند شود! اما دیگر دست عقلم برای دلم رو شده است صدای سلام تو می آید... آخ! یادم رفته بود که دیگر باز شدن در برایم صدای توست کاش بجای تیک تاک میگفتند: قهقهه ! آخر این ساعت بدجور به این همه انتظار من میخندد خرس قطبی هم یک روز از سرما خسته میشود اما گوش...
-
میان بازوان تو...
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 07:59
من از رعد و برق نمی ترسم اما میان بازوان تو امنیتی هست که ترس را زیبا می کند . از: لیلا کردبچه / کلاغمرگی ------------------------------------------------------ دفتر عشق: ناشناسی بیکس نیمه شب هم حتی اگر از کوچه تنهایی قلبم گذرد عطر بدرود و درودش سالی در دلم خواهد ماند تو که دیریست در این کوچه اقامت داری...
-
اگه سبزم...
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 07:33
اگه سبزم اگه جنگل اگه ماهی اگه دریا اگه اسمم همه جا هست روی لب ها تو کتاب ها اگه رودم رود گنگ ام مث بودا اگه پاک اگه نوری به صلیب ام اگه چنجی زیر خاک واسه تو قد یه برگم پیش تو راضی به مرگم اگه پاکم مث معبد اگه عاشق مث هندو مث بندر واسه قایق واسه قایق مث پارو اگه عکس چهل ستون ام اگه شهری بی حصار واسه ارش تیر اخر واسه...
-
لطفا این شعر را آهسته بخوانید
شنبه 9 دیماه سال 1391 07:21
لطفا این شعر را آهسته بخوانید رویِ سطرِ آخرِ گریههایش خواب رفته است شاعر ! از: رضا کاظمی ------------------------------------------------------ دفتر عشق: شعر، ردیف و قافیه نمی خواهد بوی آغــــوش تو هر دیوانه ای را شاعر می کند !... "منبع: نت"
-
با تو...
شنبه 9 دیماه سال 1391 07:18
با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند با تو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند با تو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند و ابر، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد با...
-
بگذار "دوستت دارم" را از جنس نگاه کنم
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 08:05
"دوستت دارم" را در دستانم میچرخانم از این دست به آن دست. پس چرا هر وقت میخواهم به دستت بدهم نیستی؟ چرا اینجا نیستی تا "دوستت دارم" را از جنس خاک کنم، از جنس تنم، و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟ بگذار "دوستت دارم" را از جنس نگاه کنم از جنس چشمانم و تا صبح به نفسهای تو بدوزم. "عباس...
-
پروازِ هیچ پرندهای را حسرت نمیبرم
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 08:04
پروازِ هیچ پرندهای را حسرت نمیبرم وقتی قفس چشمهای تو باشد . از: رضا کاظمی
-
بانو ... (5)
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 08:02
1) تمام پروانهها قاصدک بودند به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم پروانه شد تمام پروانهها ادای چشمان تو را در میآورند چون بغض مرا دوست دارند. 2) کاری کن که ساحل رویای رسیدن به تو نباشد در دریا چاره جز عاشق بودن نیست. 3) باران که میبارد تمام کوچههای شهر پر از فریاد من است که میگویم: من تنها نیستم تنها منتظرم! تنها…...
-
و خلوتش...
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 07:19
و خلوتش بهشتی است که خداوندانش به تسلیم سر فرود آوردهاند در عظمتی که خلأش رمز زیستن است و تنفس خانهاش طراوتی دارد از عشق و آفتاب و سعادت و آغوشش جزیره تابناکی است که رویاهای زمستانیام در آن جا میگیرند ... بر آنم چون شرم بر گونهاش جا گیرم تا شاید مگر با شبنم رخسارش فرشتگان را دیداری کرده باشم ... از: شمس لنگرودی...
-
نامه هایت را بی نشانی به باد بده
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 11:09
نامه هایت را بی نشانی به بـاد بده می رساند؛ خــــــانه ام بر بـــــــاد است .. از: رضا کاظمی
-
من از معراج آسمانها می آیم
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 11:08
من از معراج آسمانها می آیم همه ی طبقات آسمان را گشته ام در دل ستاره باران نیمه شبهای روشن و مهربان تابستان بر جاده کهکشان تاخته ام صحرای ابدیت را درنوردیده ام بال در بال فرشتگان در فضای پاک ملکوت شنا کرده ام با خدایان ، ایزدان ، با همه ی الهه های زیبای آسمان با همه ارواح جاویدی که در نیروانای روشن و بی وزش آرام یافته...
-
تنت به دشت گلهای وحشی میماند
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 11:06
تنَت به دشتِ گلهای وحشی میماند : معطر و ناشناخته ! بوسهام هرجا که مینشیند پروانهای از خواب میپرد ! از: رضا کاظمی ---------------------------------------------------- درباره شاعر: رضا کاظمی ، شاعر و نویسنده، متولد 4 آذر سال 1349در تهران و فارغ التحصیل از دانشگاه هنر است. وی بعد از چندین سال تجربهی سرایش شعر...
-
بگذار بی تو راه بروم
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 14:39
خنجرت را از سینه ام بیرون بکش! بگذار زندگی کنم! عطرت را از پوست تنم بگیر! بگذار زندگی کنم! بگذار زنی را بشناسم که نامت را از خاطرم پاک کند و کلافِ حلقه شده ی گیست را از دور گلویم بگشاید! بگذار بی تو راه برومُ بی تو بر صندلی ها بنشینم... در قوه خانه هایی که تو را به یاد ندارند! از: نزار قبانی...
-
من با نفسهای تو بیدار میشوم
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 14:38
من با نفسهای تو بیدار میشوم ... از صدف درآمدی دیروز و حالا بر کف دست من پرواز را دل دل میکنی ! گفتم؟ پیش از تو هیچ مرواریدی پروانه نشد ... "عباس معروفی" ------------------------------------------------- دفتر عشق: آرام تر سکــوت کنـن صدای ثانیــه های بی تو بد جــور آزارم می دهـــد ... "منبع: نت"...
-
متشکرم که پارهای از زندگی من شدهای
شنبه 2 دیماه سال 1391 07:19
آدمها برای یک مقصود، یک دوره خاص یا برای همیشه پا به زندگی شما میگذارند. وقتی بدانید که کدام یک هستند، خواهید دانست که برای آن فرد چه باید بکنید . وقتی شخصی به خاطر مقصودی به زندگی شما میآید، معمولاً برای آن است که نیازی را که بیان داشتهاید برآورده سازد آنها آمدهاند که به شما برای حل مشکلی کمک کنند، راهنما و حامی...
-
نگذار دیگران نام تو را بدانند
شنبه 2 دیماه سال 1391 07:17
نگذار دیگران نام تو را بدانند همین زلال چشمانت برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست... "شاملو"
-
روزی که تو را دیدم
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 08:39
روزی که تو را دیدم نقشه ها و پیش گویی هایم را پاره کردم چونان اسب عربی ، بوی باران تو را پیش از باریدن، بو کشیدم و آهنگ صدایت را پیش از آن که حرف زده باشی، شنیدم و گیسوانت را پیش از آن که بافته باشی، پریشان کردم از: نزار قبانی
-
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 08:38
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصل های خشک گذر می کردند به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من به هدیه می آوردند به مادرم که در آینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را...
-
انعکاس
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 07:12
گاه یک ستاره یک ستاره گاهی میتواند حتی در کفِ یک پیالهی آب خوابِ هزار آسمانِ آسوده ببیند ! آن وقت تو میگویی چه ...؟ میگویی یک آینه برای انعکاسِ علاقه کافی نیست!؟ از: سید علی صالحی ---------------------------------------------------------------------------- دفتر عشق: چه خوب میشد یک دور، دور خودت بگردی، دور و برت...
-
برای من دوست داشتن آخرین دلیلِ داناییست
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 07:08
برای من دوست داشتن آخرین دلیلِ داناییست اما هوا همیشه آفتابی نیست عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست و من گاهی اوقات مجبورم به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم چقدر خیالش آسوده است چقدر تحملِ سکوتش طولانیست چقدر ... نباید کسی بفهمد دل و دستِ این خستهی خراب از خوابِ زندگی میلرزد . باید تظاهر کنم حالم خوب است راحتام، راضیام،...
-
به من تکیه کن
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 08:07
به من تکیه کن! من تمام هستی ام را دامنی می کنم تا تو سرت را بر آن بنهی! تمام روحم را آغوشی می سازم تا تو در آن از هراس بیاسایی! تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم دستی می کنم تا چهره و گیسویت را نوازش کند! تمام بودن خود را زانویی میکنم تا بر آن به خواب روی! خود را, تمام خود را به تو می سپارم! تا هر چه بخواهی از آن...
-
درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 12:38
درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن، اهمیتی ندارد در این روزگار آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور موهایت را در آفتاب خشک کن عطر دیرپای میوه ها را بر آن بزن عشق من، عشق من فصل پاییز است... "ناظم حکمت" از کتاب: تو را دوست دارم چون نان و نمک...
-
سر می روم از خویش
شنبه 25 آذرماه سال 1391 08:50
سر می روم از خویش از گوشه گوشه فرو می ریزم و عطر تو رسوایم می کند. "شمس لنگرودی" از کتاب: شب، نقاب عمومی است ------------------------------------------------- دفتر عشق: وقـتـی حـس میکـنم جایــی در ایــن کرِه ی خاکی تــو نفس میکــشــی و مـن از هــمان نفـس هایتــت... نفس میکشم تـو بــاش هـوایــت... بـویـت......
-
به صلیبم بکش
شنبه 25 آذرماه سال 1391 08:43
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 با تو بودن در بیاخلاقی ِ آئینهها تماشای تو در تمام ِ تماشاهای ممنوع و خواستنت در بی دنگ و فنگی ِ استعارهها میبینی که هیچ شباهتی ندارد به احساسهای شاعرانه و نوشتههای تر و تمیز ِ عاشقان بیا جور ِ دیگر باشیم بیا قواعد ِ بازی را زیر ِ پا بگذاریم ببخشید، قواعد...
-
وقتی باد پرده های اتاق را به اهتزاز در می آورد
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 13:11
وقتی باد پرده های اتاق را به اهتزاز در می آورد و مرا ... عشق زمستانی ات را به یاد می آورم آن هنگام ، به باران پناه می برم تا به سرزمین دیگری ببارد به برف، تا شهرهای دیگری را سفیدپوش کند و به خدا، تا زمستان را از تقویمش پاک کند چون نمی دانم بی تو ، چگونه زمستان را تاب آورم . از: نزار قبانی...