بهشتی است
که خداوندانش به تسلیم سر فرود آوردهاند
در عظمتی
که خلأش
رمز زیستن است و تنفس
خانهاش
طراوتی دارد
از عشق و آفتاب و سعادت
و آغوشش جزیره تابناکی است
که رویاهای زمستانیام در آن جا میگیرند
...
بر آنم
چون شرم
بر گونهاش جا گیرم
تا شاید مگر
با شبنم رخسارش
فرشتگان را دیداری کرده باشم
...
از: شمس لنگرودی
کتاب "گزیده ادبیات معاصر - شمس لنگرودی" / انتشارات نیستان / چاپ اول 1380
---------------------------------------------------------
پی نوشت:
چشم دل باز کن که جان بینی...
صبح امروز را با شمس لنگرودی آغاز کردم. این شعر زیبا تقدیم به همه آنهایی که شعر ناب را نه با چشم سر، که با چشم دل میخوانند...
چه شغل عجیبی !
شروع هفته تو را می بینم
باقی هفته
به خاموش کردن خودم در اتاقم مشغولم .
از : شمس لنگرودی
بر آنم
چون شرم
بر گونهاش جا گیرم
تا شاید مگر
با شبنم رخسارش
فرشتگان را دیداری کرده باشم
خیلی زیبا بود. خیلی دوستش دارم