-
شبانه 2
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 08:09
... دیر زمانی در او نگریستم چندان که، چون نظری از وی باز گرفتم در پیرامون من همه چیزی به هیات او در آمده بود آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گزیر نیست . "احمد شاملو" دفتر: آیدا، درخت خنجر و خاطره / گزیدهای از شبانه 2 ----------------------------------------------------------------------- شعر کامل "شبانه...
-
قشنگ یعنی چه؟
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 08:06
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 قشنگ یعنی چه؟ قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال و عشق ، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس . و عشق ، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن . "سهراب سپهری / گزیدهای از شعر: مسافر"
-
بگذار تا جهان به زیبایی خود دل ببندد
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 07:49
... بگذار تا جهان به زیبایی خود دل ببندد بهار در مقدم تو قربانی میشود تا از قطرات گلویش شقایقی بروید ... بی حضور تو هیچ دفتری گشوده نمیماند بی گذار تو معبری را پایان نیست تو الفبای جهان را دیگر کردهای پرندگان شوریده در نفست ره گم می کنند شوریدگان هوایت را دریاب! نگاه کن دو پرنده روحم را میبرند و جهان در عبور...
-
می خواهم قرنی را از یاد ببرم
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 07:48
فردا با عطری که دوست دارم به باد بپیچ می خواهم قرنی را از یاد ببرم ... "روزبه سوهانی"
-
وقتی تو آوازم می کنی
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 07:47
وقتی تو می خوانی مرا وقتی تو آوازم می کنی صدایت لایه ای از دانه روز برمی دارد و پرندگان زمستانی هم آوایت می شوند. گوش دریا پر است از زنگ و زنجیر و زنجره از موج و اوج و حضیض و من پرم از تو وقتی تو آوازم می کنی. "پابلو نرودا"
-
می دانی؟ یک وقت هایی باید...
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 07:43
می دانی؟ یک وقت هایی باید رویِ یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت باید به خودت استراحت بدهی .... دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال سوت بزنی در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویی : بگذار منتظر بمانند . "حسین...
-
روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 07:41
روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت . روزی که کمترین سرود ، بوسه است ! و هر انسان برای هر انسان برادری ست ! روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند . قفل ، افسانه یی ست ! و قلب ، برای زندگی بس است ! روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ، تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن...
-
آغاز
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 07:41
بی گاهان به غربت به زمانی که خود در نرسیده بود - چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ، و قلبم در خلاء تپیدن آغاز کرد *** گهواره تکرار را ترک گفتم در سرزمینی بی پرنده و بی بهار نخستین سفرم باز آمدن بود ازچشم اندازهای امید فرسای ماسه و خار، بی آن که با نخستین قدم های نا آزموده نوپائی خویش به راهی دور رفته باشم نخستین...
-
دلم عجیب گرفته است
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 07:40
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دلم گرفته ، دلم عجیب گرفته است . و هیچ چیز ، نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج می شود خاموش ، نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست، نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند . و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد ....
-
لحظه آبی عشق
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 10:50
هنوز گوشم از گفتگوی بی گریه مان گرم بود ! از جایم بلند شدم، پنجره را باز کردم و دیدم زندگی هم هر از گاهی زیباست ! شنیدم که کلاغ دیوار نشین حیاط چه صدای قشنگی دارد ! فهمیدم که بیهوده به جنونِ مجنون میخندیدم ! فهیدم که عشق، آسمان روشنی دارد ! رو به روی عکسِ سیاه و سفید تو ایستادم، دستهایم را به وسعتِ « دوستت می دارم!»...
-
همیشه منتظر خبری خوش...
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 10:46
همیشه منتظر خبری خوش، خواب های ترا مرور میکنم گاه در بستر خویش، پهلو به پهلوی گریه که میغلتم، با من از رفتن، از احتمال از نیامدن، از او، از ستاره و سوسو سخن میگوئی. شانه به شانهی من با من از دقیقهی زادن، از هوا، از هوش، از هی بخندِ هفتسالگی سخن میگوئی. خدایا چقدر مهربانی کنار دستمان پَرپَر میزد و آینه نبود تا...
-
مرا با چیزی عوض کن
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 10:38
مرا با چیزی عوض کن چیزی ارزشمند چیزی گران سوزنی شکسته که بتوانی با آن خار پایت را درآوری "حسین پناهی"
-
خورشید را در آغوش گرفتهای
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 10:36
خورشید را در آغوش گرفتهای پاهایت را به بوسههای دریا سپردهای موهایت را به دستِ نسیم . چه خوش غیرتم من ! "رضا کاظمی"
-
اگر تو نبودی...
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 10:35
اگر تو نبودی عشق نبود همین طور اصراری برای زندگی اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها اگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو "رسول یونان"
-
نه تو می پایی، و نه کوه
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 10:30
نه تو می پایی، و نه کوه. میوه این باغ: اندوه، اندوه . گل بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو . این پیچک شوق ، آبش ده، سیرابش کن. آن کودک ترس، قصه بخوان، خوابش کن . این لاله هوش ، از ساقه بچین. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد ، بشود . و خدا از تو نه بالاتر. نی ، تنهاتر ، تنهاتر . بالاها، پستی ها یکسان بین. پیدا نه،...
-
از لحظه ای که با شب هم بستر شدم
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 08:23
از لحظه ای که با شب هم بستر شدم از میان تمامی ستارگان چشمان تو را تنها چشمان تو را برگزیدم و از تمامی رودخانه ها اشکت را. از تمامی امواج یکی تنها یکی: موج تفکیک ناپذیر اندام تو را. گیسوانت تار به تار مو به مو از آن من ِ باد و از تمامی سرزمین ها تنها قلب وحشی تو، موطنم. "پابلو نرودا"...
-
تو بگو! بی هوا چگونه نفس بکشم
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 08:18
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تو بگو! بی هوا چگونه نفس بکشم تا عطرت را غافل گیر کنم؟ حواس پیراهنت را به کجا پرت کنم که دست تنهاییم به آن نرسد؟ وقت را چگونه می شود کشت وقتی تنها چیزی که دارم عقربه های گیج این ساعت است که همیشه دور خودشان می چرخند؟ من از پنجره ای بی بخار می گویم که اسمت را پاک...
-
بدهکار هیچ کس نیستم
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 08:15
بدهکار هیچ کس نیستم جز همین ماه که از پشت میله ها می گذرد که می توانست از اینجا نگذرد و جایی دیگر مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار بدهکار هیچ کس نیستم جز همین ماه که تو را به یادم می آورد . "رسول یونان"
-
تو رفته ای...
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 08:15
بارانی مورب در نیمروزی آفتابی هیچ اتفاقی نیافتاده است تنها تو رفته ای اما من قسم می خورم که این باران بارانی معمولی نیست حتما جایی دور دریایی را به باد داده اند. "رسول یونان"
-
زمین ادامه دستی است که به گندم می رسد
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 08:13
زمین ادامه دستی است که به گندم می رسد زمین ادامه یک عشق است که سرخ ترین پیراهن را بر تن دارد . و من ادامه زیباترین ترانه های ترس خورده بابابزرگ به ترکه های ناظم و درد بلند جریمه به وحشت سود و زیان تاجر زنگ حساب به کوچه های خشک آب شاهی و یخ بر خر سکوت ماندگار پدر و فرفره های بی باد میرسم . چه کسی آیا سه ماه تعطیلی ده...
-
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 08:11
... منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه می جویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب می دانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی...
-
می دانم تاپلک به هم بزنم می آیی
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 08:21
می آیی با انار و آینه در دست هایت یک دنیا آرامش در چشم هایت و قناری کوچکی در حنجره ات که جهان را به ترانه های عاشقانه میهمان می کند . می دانم تاپلک به هم بزنم می آیی و با نگاهت دشت ها را کوه کوه ها را پرنده می کنی به قول فروغ : من خواب دیده ام ! "رضا کاظمی"...
-
دلگیر که می شوم...
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 08:20
دلگیر که می شوم، به دریای آبی چشمان تو می نگرم از پشت قاب شیشه ای ِ هراس و تردید. آه! چه آرامم! .... عطر تنت، همراه با نسیم طراوتی روح نواز بر صورتم می پاشد و چشمه ی اشکم، بر دریای چشمان تو سرازیر می شود. دشت ِ گونه هامان به یکی شدن می رسد وقتی به رویم آغوش می گشایی... از: زهره طغیانی
-
از روی پلک شب
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 08:19
شب سرشاری بود. رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت. دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود. در بلندیها، ما دورها گم، سطحها شسته، و نگاه از همه شب نازکتر. دستهایت، ساقه سبز پیامی را میداد به من و سفالینه انس، با نفسهایت آهسته ترک میخورد و تپشهامان میریخت به سنگ. از شرابی دیرین، شن تابستان در رگها و...
-
ساده باشیم
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 08:18
ساده باشیم . ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت . کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم . پشت دانایی اردو بزنیم . دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم . صبح ها وقتی خورشید، در می آید متولد بشویم . هیجان ها را پرواز دهیم . روی ادراک فضا، رنگ، صدا،...
-
هر کجای جهان که باشی
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 07:09
و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی باز به رویاهای من بازخواهی گشت تو مرا ربوده٬ مرا کشته مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای هم از این روست که هر شب تا سپیده دم بیدارم عشق همین است در سرزمین من من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارم! از: سید علی صالحی -------------------------------------------------------- دفتر عشق:...
-
نمی دانم کیستی اما دوستت دارم
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 07:03
نه دوباره ای دارم نه همیشه ای مردی فقیر در اشتیاق دوست داشتن نمی دانم کیستی اما دوستت دارم من هرگز ندارم زان رو که متفاوت بوده ام و به نام عشق ِ همیشه در تغییر اعلام خلوص می کنم دوستت دارم و خوشبختی را به روی لب های تو می بوسم اکنون، بیا هیزم جمع کنیم و آتش را در کوهستان به نظاره بنشینیم . "پابلو نرودا"
-
ای نزدیک
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 07:02
در نهفته ترین باغ ها دستم میوه چید و اینک "شاخه نزدیک" از سر انگشتم پروا مکن بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است درخشش میوه درخشان تر وسوسه چیدن در فراموشی دستم پوسید دورترین آب ریزش خود را به راهم فشاند پنهان ترین سنگ سایه اش را به پایم ریخت و من شاخه نزدیک از آب گذشتم از سایه به در رفتم رفتم...
-
چشم ها را باید شست
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 07:00
من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید واژه ها را باید شست واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد با همه مردم شهر،...
-
دوستت دارم و همین غمگینترم میکند!
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 07:56
دوستت دارم و همین غمگینترم میکند وقتی که نمیتوانم چهار فصل جهان را بر شانههای تو آواز بخوانم وقتی که بادی برگهایت را از من میگیرد ... درخت بالابلند من! باور کن این همه خواستن غمگین است برای پرندهای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز میکند ... از: مریم ملک دار...