خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید:
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم.
"سعدی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
"سعدی"
"برگرفته از کانال شعر باران دل"
@baran_e_del
شعر کامل در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای
ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست.
"سعدی"
اگر تو فارغی از حال دوستان، یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بوَد آخر شبان یلدا را.
"سعدی"
متن کامل شعر:
ادامه مطلب ...
تو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم.
"سعدی"
هر روز به شیوهای و لطفی دگری
چندانکه نگه میکنمت خوبتری
گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش
بستانم و ترسم دل قاضی ببری.
"سعدی"
آن که برگشت و جفا کرد
به هیچم بفروخت
به همه عالمش
از من نتوانند خرید
"سعدی"
ما را سری ست با تو
که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود
هم بر آن سریم.
"سعدی"
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی ست
شب فراق تو هر شب که هست یلدایی ست
"سعدی"
** یلدا مبارک **
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
"سعدی"
با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی
اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
"سعدی"
برگرفته از کانال شعر: باران دل
@baran_e_del
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
من بیکار گرفتار هوای دل خویش
ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند
من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش
"سعدی"
برگرفته از کانال: باران دل
@baran_e_del
ای مرهم ریش و مونس جانم
چندین به مفارقت مرنجانم
آن کس که مرا به باغ میخواند
بی روی تو میبرد به زندانم.
"سعدی"
دمی با دوست در خلوت
به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم
که با یوسف به زندانم.
"سعدی"