در
توبه مرا گفت که برگیر شرابی
ساقی
تو که خود بیشتر از خلق خرابی
این
ماهی دلمرده در این برکه ی دلگیر
جز
دوری آن ماه ندیده ست عذابی
من
عارف دلتنگم یا زاهد دلسنگ
هر روز
نقابی زده ام روی نقابی
یک عمر
ملائک همه گشتند و ندیدند
در
نامه ی اعمال من مست ثوابی
ساقی،
همه بخشوده ی یک گوشه چشمیم
آنجا
که تو باشی چه حسابی، چه کتابی؟
"فاضل نظری"