صدای خنده های تو
افتادن تکه های یخ است
در لیوان بهار نارنج!
بخند ...
می خواهم
گلویی تازه کنم ...
"محسن حسینخانی"
گاهی
به کبوتری فکر می کنم
که بالهایش آسمان را به زمین دوخت
و بر پاهایش حرف هایی بسته شده بود
که راه را به آن نشان می داد
وقتی مقصد معلوم نباشد
دهان هیچ نامه ی عاشقانه ای
با هیچ بوسه ای مهر و موم نخواهد شد!
در من ننشستی!
و من چشم هایم را
کنار تمام پنجره های شهر
جا گذاشتم.
"محسن حسینخانی"
تو
لیوان آبت را با خیال راحت می نوشی
من
حسودی می کنم به لبه ی لیوان
که لب های تو به آن می خورد
لیوان
به چشم های من، که به تو خیره شده
و گلدانِ روی میز، به من و لیوان!
تو
لیوان آبت را با خیال راحت می خوری
و همه چیز از تو آب می خورد!
"محسن حسینخانی"
از کتاب: زمین گرفتگی
-----------------------------------------------------------
پ.ن: و اما کتاب های خوبی که نمایشگاه کتاب امسال تهیه کردم:
1- دو کتاب محسن حسینخانی : زمین گرفتگی و باران بعد رفتنت ...
2- صدای زنگ در آمد: رویا شاه حسین زاده
3- دست هایش بوی نرگس می داد: مصطفی زاهدی
4- کاش جایی بود؛ که نبود: افشین صالحی
5- در آب ها دری باز شد: غلامرضا بروسان
بیا و به اینها بگو
کم خودشان را
به پنجره اتاقم بکوبند!
بگو آن طرف پنجره
شمع نیست
دل من است که آتش گرفته!
اصلا
آن روز که روسری گلدارت را سرت کردی
فکر بیتابی این همه پروانه نبودی!؟
"محسن حسینخانی"
از کتاب: زمین گرفتگی / نشر مایا / چاپ اول بهار 95
دستهایت را
به گردنم حلقه کن
من
این اسارت شیرین را دوست دارم...
"محسن حسینخانی"
از کتاب: باران، بعد رفتنت بند نمی آید / نشر فحوا 1394
---------------------------------------------------
+ کتاب "باران بعد رفتنت..." رو که امروز ورق میزنم تا به شعر 25 که رسیدم فکر کنم حداقل 10 شعر از این 25 شعر رو قبلا در وبلاگم پست کردم و این از نظر خودم آمار خیلی خوبی برای یک کتاب هست. دست مریزاد آقا محسن. قلمت ماندگار
به این سیاره تبعید شده ایم
کم کم
زمان را باور کردیم
ساعت ها
هر روز ما را به سر کار می برند
هر شب ما را می خوابانند
و هر سال ما را پیر می کنند
و ما
هنوز که هنوز است
در آسمان
سرگردان به دنبال ستاره ی خود می گردیم.
"محسن حسینخانى"
از کتاب "زمین گرفتگی" / نشر مایا / چاپ اول بهار 1395
+ آثار محسن حسینخانی را در نمایشگاه کتاب تهران، شهر آفتاب، از سالن 1، راهرو 1، غرفه نشر اقلیما، و سالن 2، راهرو 7، غرفه نشر مایا می توانید تهیه فرمایید.
+ دیدار با محسن حسینخانی از 15 تا 23 اردیبهشت ماه، غرفه انتشارات اقلیما و غرفه انتشارات مایا،
+(امروز چهارشنبه 15 اردیبهشت ، از ساعت 15 تا 19)
باید زمان می گذشت
زیبایی ات
آرام... آرام
روی گونه هایم می نشست...
گاهی باید در خانه می ماندم و
به رویای رنگین کمان فکر می کردم
گاهی هم
به خیابان می زدم
چترم را باز می کردم
و به صدای باران
قبل از زمین خوردنش گوش می دادم
باید زمان می گذشت
من و باران باهم دوست می شدیم
بعد زیبایی ات
آرام... آرام
روی گونه هایم می نشست.
"محسن حسینخانی"
از کتاب: زمین گرفتگی / نشر مایا / چاپ اول فروردین 95
برای تهیه کتاب می توانید به آدرس:
تهران/خ کریمخان زند/ م هفت تیر/ خ خردمند جنوبی/نبش کوچه یگانه/کافه کتاب فراموشی
مرکز فروش کتاب های نشر نیماژ و مایا مراجعه فرمایید.
تلفن سفارش: 02166410814
دوست داشتن
فقط گفتن "دوستت دارم" نیست
بگذار دوست داشتنت
مثل نشانی خانه ای باشد
که نه از کوچه اش معلوم است
نه از رنگ درش
و نه از پلاکش
و فقط آن را
از عطر گل های باغچه اش میشناسی.
"محسن حسینخانی"
از کتاب جدید "باران بعد رفتنت بند نمی آید" / چاپ اول، زمستان 1394
+ برای سفارش کتاب، به صورت پست رایگان به سراسر کشور با شماره
09189230017 (رضا مرادی - نشر فحوا) تماس حاصل فرمایید.
شاخه ای تنها بودم
نه می فهمیدم
زمین چیست
نه آسمان!
آمدی،
مثل گنجشکی
که قرار بود
برای لحظه ای
مرا از تنهایی در آورد.
کاش نمی آمدی
کاش نمی فهمیدم.
بین زمین و آسمان
گیر افتاده ام...!
"محسن حسینخانی"
-----------------------------------------
+ دانلود دکلمه شعر "نشانی هفتم/سیدعلی صالحی" با صدای خانم "آ.رها" (شعر + دکلمه: اینجا)
تکلیفم را
روشن کن!
نه مثل آتشی
در قلب درختی جوان
مثل آتشی که
سرخپوستی
برای علامت به معشوقه اش
برپا کرده.
"محسن حسینخانی"
از کتاب: باران، بعد رفتنت بند نمی آید / نشر فحوا 1394
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﮐﻮﻩ ﺍﻡ
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺟﻨﮕﻞ
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ
ﺑﺮﺍی تو ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ
ﺩﻟﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺷﻮﺩ
ﺑﺮﮒ ﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﻪ ﺷﻮﯼ
ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎﯼ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ، ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ
ﻣﻦ ﺍﻣﺎ
فقط هرازگاهی
ﭼﻨﺪ ﺳﻨﮓ ﺭﯾﺰﻩ ﮐﻮﭼﮏ
ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ.
"ﻣﺤﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﺨﺎﻧﯽ"
شعری جدید از محسن حسینخانی:
می خواستم
از پنجره ی تو
به دنیا نگاه کنم
پرده ای که کنار زدم اما
آغاز غمگین ترین نمایش جهان بود
و سکوت
ماندگارترین دیالوگش...
روز اول
هر کدام یک حلقه داشتیم
با هر حرفی که نمی زدیم
حلقه ای به حلقه ها اضافه می شد
و نمایش غمگین تر.
ما سکوت کردیم
و صدای زنجیرها که پایمان بستیم
موسیقی پایانی این نمایش شد.
"محسن حسینخانی"
شعری جدید از محسن حسینخانی:
پیراهنت را
به بند رخت می سپارم
از آن طرف دنیا
ابرها
دست و پای خود را گم می کنند
برای گل هایش
ابری
جا خوش می کند در گلویم
ابری
می نشیند در بشقابم
پیراهنت را
از بند رخت می کشم
ابرها
باران را از یاد می برند
و آرام
گوشه ای کز می کنند.
"محسن حسینخانی"
بعضی ترس ها
به ترکش های درون قلب می مانند
فقط مرگ می تواند بیرونشان بکشد!
دهان چمدانت
بوی برگشتن نمی داد که بستی اش
و آن روز
باران
فقط برای باز شدن چتر تو بارید
خیال برگشتنت
لیوانی پر از آب است
بگذار
مثل شاخه گلی مصنوعی بمانم.
"محسن حسینخانی"
از کتاب: این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند
----------------------------------------------------
"10 دی" در تقویم شعر کرمانشاه به نام محسن حسینخانی ثبت شد.
پ.ن: عرض تبریک محسن جان
از من کارهای سخت بخواه!
مثلا هوس توت فرنگی کن در چله ی زمستان!
برایم بهانه ای در قله ی قاف بتراش!
یا من را
به جنگ اژدها بفرست
اما هرگز نخواه
که دوستت نداشته باشم.
"محسن حسینخانی"
از کتاب: باران، بعد رفتنت بند نمی آید / نشر فحوا 1394
من برایت گفته ام
روی دیواره ی غارها
به شکل
شکار، نیزه و آتش
و هنوز
هیچکس نفهمیده
شکار، نیزه و آتش
فقط استعاره ای هستند
از عشق من به تو.
"محسن حسینخانی"
از مجموعه: "این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند"
1)
ماه
هربار کامل می شود
تا خودش را شبیه تو کند
اما نمی تواند!
و این داستان ادامه دارد...
2)
حتما باد
شعرهایی که برایت سروده ام را
به گوش بیدها رسانده
که اینگونه مجنون شده اند!
3)
در من ریشه کرده ای
اسمت که می آید
گونه هایم
گل می اندازند
خنده هایم
شکوفه می دهند.
"محسن حسینخانی"
دوست نداشتم
خبر رفتنت را
کسی بفهمد
بغضم را در تنهایی شکستم
مثل قاصدکی که
جای باد
به باران فکر می کرد.
"محسن حسسینخانی"
از مجموعه در دست چاپ: "باران بعد رفتنت بند نمی آید"
-------------------------------------------------------------------------
+ اولین کارگاه تخصصی شعر آزاد در کرمانشاه توسط محسن حسینخانی برگزار می شود.
مهلت ثبت نام تا 30 آبان 1394
برای اطلاعات بیشتر با شماره همراه 09189230017 تماس حاصل فرمایید.
ابرها
راه گم کرده اند
وگرنه
کوچه ی بی درخت
باران می خواهد چه کار!؟
که تنهایی کبوتری را
تا پشت بی قراری پنجره ی ما بکاشند!؟
یا غربت لنگه کفشی خیس را
روی سیم های چراغ برق؛
که هی از بندهایش
اشک می چکد...!؟
درخت باران می خواهد چه کار!؟
پنجره باران می خواهد.
نگاه خسته باران می خواهد.
دلتنگی...
دلتنگی باران می خواهد.
"محسن حسینخانی"
از کتاب: کودکی ام را پس بدهید