-
کس نیست در این گوشه - شهریار
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1402 08:33
کس نیست در این گوشه فراموشتر از من وز گوشهنشینان تو خاموشتر از من هر کس به خیالیست همآغوش و کسی نیست ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من "شهریار" سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵- درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود. پ.ن: استاد در خانواده ای مذهبی چشم به جهان...
-
عطر خوش گیسوان تو - نیکی فیروزکوهی
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1402 08:15
آیا باید در آغوش تو جای میگرفتم و آرزو میکردم همان جا همان لحظه آغشته به عطرِ خوشِ گیسوانِ تو بمیرم؟ آه نازنینم در آغوش تو جای گرفتم همان جا همان لحظه مرا خوش تر آن بود از عطر خوش گیسوانت جانی دوباره بگیرم. "نیکی فیروزکوهی"
-
هر چند که در راه تو خوبان - هلالی جغتایی
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1402 08:07
هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند حیفست که بر خاک نهی آن کف پا را "هلالی جغتایی" متن کامل شعر در ادامه مطلب ای نور خدا در نظر از روی تو ما را بگذار که در روی تو بینیم خدا را تا نکهت جان بخش تو همراه صبا شد خاصیت عیسیست دم باد صبا را هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند حیفست که بر خاک نهی آن کف پا را پیش تو...
-
برای رنج کشیدن - چارلز بوکوفسکی
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1402 17:35
ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم ولی به دنبال لذت می گردیم باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن لذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم. "چارلز بوکوفسکی"
-
ترک یاری کردی - هلالی جغتایی
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1402 17:30
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را "هلالی جغتایی"
-
دنیای تو همین جاست - نیکی فیروزکوهی
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1402 11:24
دنیای تو همین جاست کنار کسی که قسم می خورد به حرمت دستهای تو کنار کسی که با خدای خود قهر می کند با موهای تو آشتی کنار کسی که حرام می کند خواب خودش را بی رویای تو کنار کسی که با غم چشمهای تو غروب می کند غروب محبوب من غروب همان جایی که اگر تو را از من بگیرند سرم را می گذارم تا بمیرم . "نیکی فیروزکوهی"
-
دلم برایت تنگ شده - نیکی فیروزکوهی
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1402 11:16
دلم برایت تنگ شده باید ببینمت باید صدایت را بشنوم بشنوم که صدایم می زنی که اسم مرا با تاکید بر زبان می آوری باید بشنوم که می خندی که زندگی را دوست داری که سختی ها را به هیچ می گیری که دوری برایت معنی ندارد باید صدای کفشهایت را بشنوم آن وقار و آرامش نهفته در هر قدمت را باید دستانت را ببینم وقتی پرده را کنار می زنی وقتی...
-
صبحگاهان وقتی آفتاب - سوزان پولیس شوتز
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1402 11:07
صبحگاهان وقتی آفتاب در حال روشن کردن روز است من بیدارم و اولین فکرم تویی شبانگاهان در تاریکی به درختان خیره می شوم که چون سایه هایی در مقابل ستارگان خاموش قد کشیده اند مجذوب این آرامش مطلق می شوم و آخرین فکرم تویی. " سوزان پولیس شوتز" منبع: https://sheromehr.ir / سوزان پولیس شوتز ( Susan Polis Schutz ) متولد...
-
من که یک بار به وصل تو رسیدم - هلالی جغتایی
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1402 10:20
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟ "هلالی جغتایی" متن کامل شعر در ادامه مطلب سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا از من امروز جدا میشود آن یار عزیز همچو جانی که شود از تن بیمار جدا گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت دل خون گشته جدا، دیده...
-
خاک کویت ز سرم برد - هلالی جغتایی
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1402 08:24
خاک کویت ز سرم برد هوای دگران ... "هلالی جغتایی" هِلالی جغتایی اَستَرآبادی (مرگ ۹۰۸ ه.ش)، از شاعران پارسیگوی ایرانی در سدهٔ ۹ هجری خورشیدی بوده است. متن کامل شعر در ادامه مطلب من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟ من برای تو خرابم، تو برای دگران...
-
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد - سعدی
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1402 07:30
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد از صورت بی طاقتی ام پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد "سعدی" متن کامل شعر در ادامه مطلب زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد...
-
بیا نزدیک تر - تس گالاگر
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1402 08:27
حتی پرندگان نیز، یکدیگر را یاری می رسانند… بیا نزدیک تر، نزدیک تر… یاریم کن تا بوسه ات را برچینم. "تس گالاگر" مترجم: رضا رضوانی بروجنی منبع: https://sheromehr.ir / تس گالاگر ( Tess Gallagher ) متولد ۱۹۴۳ ، شاعر و نویسنده آمریکایی.
-
از چه رو گویی که من در بند ِزلف ِدیگرم - مسعود آذر
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1402 07:40
از چه رو گویی که من در بند ِ زلف ِ دیگرم منکه یک موی ترا با قیمت ِ جان می خرم. منکه جز خاک ِ ره ِ پایت نبوسیدم دمی هر دم آید از چه رو خاک ِ جفایت بر سرم. مخفیانه لب به لب با جام ِ مِی دیدم ترا من مگر با جان ِ خود بر لب ز جامی کمترم. هر شب آغوش ِ مرا نادیده گر گیری بدان بسترم گرید چو کودک بر تو من بر بسترم. عاشقان را...
-
چگونه دوست دارمت - الیزابت برت
شنبه 11 شهریورماه سال 1402 08:30
چگونه دوست دارمت؟ بگذار روشهایم را بشمرم دوستت دارم به ژرفا و پهنا و بلندایی که روحم را توان رسیدن به آن هست آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا به نهایت بودن و کمال زیبایی هستم دوستت دارم به اندازه خاموش ترین نیاز هر روز به آفتاب و نور شمع دوستت دارم، رها چنان مردمانی که برای حقیقت می جنگند دوستت دارم، ناب چنان مردمانی که...
-
نگران نباش زخمم عمیق نیست - نیلوفر لاری پور
شنبه 11 شهریورماه سال 1402 08:05
نگران نباش زخمم عمیق نیست تو که باید عادت داشته باشی به زخم زدن به مرهم گذاشتن به تسلا دادن اگر می دانستم بعد از هر زخمی که می زنی هم پ ای من اشک می ریزی و در آغوشم می گیری خنجرت را خودم صیقل می زدم! و با تمام آن چه برایم مانده در آغوشت می گرفتم تا اشکهایمان یکی شود و بعد . .. خنجر را تا دسته در قلبت فرو می کردم!...
-
این عاشقانه ترین شعر جهان است - پل الوار
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1402 07:26
می خواهمت، و این شیواترین تمنای جهان است ندارمت، و این غم انگیزترین فقدان جهان است می بینمت، و این شیرین ترین خواب جهان است می خوانمت، و این بی واژه ترین شعر جهان است زیبای من! آنجا که سخن به بن بست می رسد شعر آغاز می شود و تپش های قلب ناآرام موسیقای این ترانه است… در حضورت، نگاهم در فراقت، شعرم سخن می گوید… حضورت،...
-
تحمل من ساده نیست - نیلوفر لاری پور
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1402 07:22
تحمل من ساده نیست گاهی گربه ای می شوم که در اتاق در بسته ای گیر افتاده است. گاهی بادبادکی که تمام آسمان را به آخرین حلقه ی دنباله اش سنجاق کرده اند یا رعد و برقی که تنها درخت ایستاده در بیابان را دو نیم میکند اما بیشتر روزها زنی هستم که درد و غرور را به هم گره می زند تا بی تفاوتی نگاهت را نا امنی آغوشت را و واقعیت...
-
مرا پیکری است - پل الوار
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1402 07:47
مرا پیکری است تا چشم انتظار تو باشم تا از دروازه های صبح تا دروازه های شب در پی تو بشتابم مرا پیکری است بهر آنکه عمرم را با عشق تو سر کنم . "پل الوار" منبع: https://sheromehr.ir /
-
مرا تنگ در آغوش بگیر - ژاک پره ور
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1402 07:30
مرا تنگ در آغوش بگیر و ببوس بوسه ای طولانی حالاببوس مرا که فردا دیر است زندگی همین لحظه هاست همه چیز از جریان خواهد ایستاد از گرما ، از سرما منجمد می شود ، خاموش می شود هوا کم می آورد اگر تو به بوسیدن ام خاتمه دهی گمان کنم خاموش مرده باشم . "ژاک پره ور" منبع: https://sheromehr.ir / + ژاک پره ور ( یا پروه یا...
-
نامه احمد شاملو به مناسبت تولد آیدا
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1402 15:31
آیدا، همزاد من ! ساعتهای دراز است که بر این صفحۀ کاغذ خم شدهام تا برای تو، به مناسبت بزرگترین روز زندگیم _یعنی تولد تو_ چیزی بنویسم. چهرۀ تو در برابر چشمهای من است. صدایت در گوشهایم میپیچد. و کشش فکرها، مرا از نوشتن بازمیدارد… به چه چیز فکر میکنم؟ شاید به تو. قدر مسلم این است که به هرچه فکر کنم، از «تو» خالی...
-
جان و تنم ای دوست - سعدی
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1402 10:24
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت مویی نفروشم به همه ملک جهانت شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت تو خود شکری یا عسلست آب دهانت. "سعدی" متن کامل شعر در ادامه مطلب جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت مویی نفروشم به همه ملک جهانت شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت تو خود شکری یا عسلست آب دهانت یک روز عنایت کن و...
-
بسیار در دل آمد - سعدی
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1402 09:36
بسیار در دل آمد از اندیشهها و رفت نقشی که آن نمیرود از دل نشان توست با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی ای دوست همچنان دل من مهربان توست. "سعدی" متن کامل شعر در ادامه مطلب ای کآب زندگانی من در دهان توست تیر هلاک ظاهر من در کمان توست گر برقعی فرونگذاری بدین جمال در شهر هر که کشته شود در ضمان توست تشبیه روی تو...
-
دردی از حسرت دیدار تو دارم - سعدی
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1402 09:16
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست "سعدی" متن کامل شعر در ادامه مطلب دل نماندهست که گوی خم چوگان تو نیست خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد هیچ مجموع ندانم که پریشان تو...
-
ساعت بیست و پنج - راحله شوقی
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1402 08:53
حضور هر شب تو راس ساعت بیست و پنج مرا تا نهایت عریانی رویا می برد باور لمس دستانت وسوسه ی چشیدن طعم لبانت آه ای محال و ناممکن من بگذار از صدای خنده هایت جان گیرند گلبرگ های خشکیده ی خیالم بگذار با هرم نفس هایت بهشت را تداعی کنم بگذار سنگینی تنت... بگذار شراب چشمانت.... نفس های شعرم بند آمده است هلاک این ساعتم ساعت...
-
حکایت گنجشک و عقرب
شنبه 4 شهریورماه سال 1402 10:03
روزی گنجشکی عقربی را دید که در حال گریستن است گنجشک از او پرسید برای چه گریه می کنی؟ گفت می خواهم آن سمت رودخانه بروم نمی توانم گنجشک او را روی دوش خود گذاشت و پرید وقتی به مقصد رسید گنجشک دید پشتش می سوزد به عقرب گفت من که کمکت کردم برای چه نیشم زدی!؟ گفت خودم هم ناراحتم ولی چکار کنم ذاتم اینه! حکایت بعضی از آدمهاست...
-
هر چه انسانتر باشیم - اوریانا فالاچی
شنبه 4 شهریورماه سال 1402 09:09
هر چه انسانتر باشیم زخمها عمیقتر خواهند بود هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصّه خواهیم داشت بیشتر فراق خواهیم کشید و تنهائیهایمان بیشتر خواهد شد شادیها لحظهای و گذرا هستند شاید خاطرات بعضی از آنها تا ابد در یاد بماند اما رنجها داستانش فرق میکند تا عمق وجود آدم رخنه میکند و ما هر روز با آنها زندگی میکنیم...
-
آن رفیقی که به دوران غمم دور نرفت
شنبه 4 شهریورماه سال 1402 08:59
آن رفیقی که به دوران غمم دور نرفت زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت. "ناشناس"
-
من عهد تو سخت - مهستی گنجوی
شنبه 4 شهریورماه سال 1402 08:43
من عهد تو سخت سست میدانستم بشکستن آن درست میدانستم این دشمنی ای دوست که با من ز جفا آخر کردی نخست میدانستم . "مهستی گنجوی" مهستی گنجوی (با تلفظ مَه سَتی یا مِه سِتیِ) از شاعران زن متقدم تاریخ ادبیات فارسی و همدوره با غزنویان (سده پنجم و ششم هجری قمری) بوده است. از وی کتاب کامل و مستقلی باقی نمانده است....
-
چرا به روزنامه ها گفتم - غلامرضا بروسان
دوشنبه 30 مردادماه سال 1402 12:12
سه شعر از زنده یاد غلامرضا بروسان 1) چرا به روزنامه ها گفتم دوستت دارم چرا گفتم، چرا فکر نکردم هربار که نامت را می برند دیواری در دلم فرو می ریزد باد در شاخه ها می پیچد و به رویا آسیب می زند. 2) منم که کفش هایت راجفت کرده ام دستت را گرفته ام و از خیابان عبور داده ام گاهی پرنده بوده ام و گاهی ببر و گاه مورچه از سر...
-
از تنهایی نترس - مجتبی تمسکی
دوشنبه 30 مردادماه سال 1402 09:42
اینقدر تو زندگی دنبال این نباش که هر طور شده و تحت هر شرایطی آدمها رو برای خودت نگه داری که توی روز مبادا به کارت بیان! این دنیا طوریه که روز مبادا که رسید می بینی از دست هیچکدوم از اینایی که هزار جور باج عاطفی برای موندنشون دادی برنمیاد!! اول و آخر ما فقط خدا رو داریم اونه که تا اخرین لحظه و حتی پس از مرگ میتونه...