-
من به دستان تو پل بستم - احمد امیرخلیلی
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1402 11:26
من به دستان تو پل بستم به زیباتر شدن از تو میخواهم از این هم با تو تنهاتر شدن از تو میخواهم خودت را مثل باران از بهار از تو م ی خواهم قرار روزهای بیقرار هیچکس در من جونم را به تو باور نکرد هیچکس حال من دیوانه را بهتر نکرد ای که از تو باز هم زلف پریشان خواستم من برای شهر دلتنگی باران خواستم من همانم که اگر مستم تویی در...
-
صد نامه فرستادم - مولوی
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1402 10:25
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی "مولانا" متن کامل شعر در ادامه مطلب جانا به غریبستان چندین به چه میمانی بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمیدانی یا نامه...
-
مرا توان تغییر تو نیست - نزار قبانی
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1402 09:36
مرا توانِ تغییر تو نیست یا تفسیر تو باور مکن که توان تغییر زنی، در مردی باشد و ادعای تمام مردان متوهم باطل است که زن از دندهی آنها برآمده زن هرگز از دندهی مرد زاده نمیشود اوست که از بطن زن بیرون میآید چون ماهی که از حوض اوست که از زن جاری میشود بهسان رودهایی که از سرچشمه اوست که دورِ خورشید چشمانش میگردد و...
-
درس عشق
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 14:31
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم او به ظاهر گشت عاشق، ما به معنا سوختیم . "ناشناس"
-
زین پس آن چشم ندارم - اوحدی مراغه ای
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 09:29
زین پس آن چشم ندارم که مرا خواب آید مگر آن شب که در آغوش و کنارم باشی "اوحدی مراغه ای" متن کامل شعر در ادامه مطلب حال دل پیش تو گفتم، که تو یارم باشی نه بدان تا تو به آشفتن کارم باشی من که سوزنده چو شمعم خود ازین غصه تو نیز چه ضرورت که فروزندهٔ نارم باشی؟ زین پس آن چشم ندارم که مرا خواب آید مگر آن شب که در...
-
چنین که برده شراب لبت - فروغی بسطامی
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 09:14
چنین که برده شراب لبت ز دست مرا مگر به دامن محشر برند مست مرا چگونه از سرکویت توان کشیدن پای که کرده هر سر موی تو پای بست مرا "فروغی بسطامی" متن کامل شعر در ادامه مطلب چنین که برده شراب لبت ز دست مرا مگر به دامن محشر برند مست مرا چگونه از سرکویت توان کشیدن پای که کرده هر سر موی تو پای بست مرا کبود شد فلک از...
-
به وقت آرامش - سید علی صالحی
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 08:27
هرچه هست، جز تقدیری که مَنَش می شناسم، نیست! دست هایم را برای دست های تو آفریده اند لبانم را برای یادآوری بوسه، به وقت آرامش. هی بانو! سادگی، آوازی نیست که در ازدحام این زندگان زمزمه اش کنیم. هرچه بود، جز تقدیری که تو را بازت به من می شناسد، نشانی نیست! رخسار باکره در پیاله آب، وسوسه لبریز آفرینه نور، و من که آموخته...
-
با هرکه هستی یار باش
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 08:12
ترک ما کردی ولی با هرکه هستی یار باش مثل من هرگز نکن با او کمی دلدار باش کم گذاشتی نازنین یک عمر برایم عشق خود لااقل یکدم بساز با عشق او بسیار باش. "ناشناس"
-
من جسم و جان ندانم - مولوی
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1402 07:41
من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش "مولانا" متن کامل شعر در ادامه مطلب آن مه که هست گردون گردان و بیقرارش وان جان که هست این جان وین عقل مستعارش هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها وین اختیارها را بشکسته اختیارش من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم من در جهان ندانم جز چشم...
-
من اینجا ایستاده ام - راحله شوقی
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1402 09:54
من اینجا ایستاده ام میان شعر به دور از جهانِ سیاستمداران و دلالان به دور از حنجره های زنجیر شده بیا ، بیا پابرهنه گذر کنیم این سطرهای خیس را میان انبوه درختان سیب سرخ تا سکوت را به مرز گفتن بکشانیم و آفتاب بوسه ای مهمانمان کند من اینجا ایستاده ام اینجا میان شعر آزاد و اسیر . "راحله شوقی جمیل"
-
پرنده - راحله شوقی
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1402 08:24
پرنده ای که آشیانه ساخته در سرم مدام از تو می خواند. "راحله شوقی جمیل" از کتاب: مشتی توت نارس نام اثر: تابلو رنگ روغن مدرن - راحله شوقی
-
ما را چه بیگناه گرفتار کردهای - وحشی بافقی
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1402 07:40
ای آنکه عرض حال من زار کردهای با او کدام درد من اظهار کردهای آزاد کن ز راه کرم گر نمیکشی ما را چه بیگناه گرفتار کردهای "وحشی بافقی" متن کامل شعر در ادامه مطلب ای آنکه عرض حال من زار کردهای با او کدام درد من اظهار کردهای آزاد کن ز راه کرم گر نمیکشی ما را چه بیگناه گرفتار کردهای تا من خجل شوم که بد...
-
به شادی مردم اعتماد مکن برف - شمس لنگرودی
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1402 07:31
به شادی مردم اعتماد مکن برف تا میباری نعمتی چون بنشینی به لعنتشان دچاری. چیزی در سکوت مینویسی همهمان را گرفتار حکمت خود میکنی ما که سفیدخوانیهای تو را خوب میشناسیم. تو چقدر سادهئی که بر همه یکسان میباری تو چقدر سادهئی که سرنوشت بهار را روی درختها مینویسی که شتکها هم میخوانند. آخر ببین چه جهان بدی شد...
-
دور از رخ جانان - وحشی بافقی
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1402 07:20
چهها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم "وحشی بافقی" متن کامل شعر در ادامه مطلب چهها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم مگو وقتی دل صد پارهای بودت...
-
جلوه بخت تو - حافظ
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1402 07:14
جلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گدا چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی "حافظ"
-
کسی شده ام دو نیمه - نیکی فیروزکوهی
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1402 07:10
همان روزهای اول باید روی ماهت را میبوسیدم خداحافظی میکردم و میرفتم برای همیشه میرفتم نمی دانستم اما با چه لحنی با چه دلی با چه جراتی ماندهام با تو. کسی شده ام دو نیمه نیمی عشق میورزد نیمی میهراسد نیمی با تو زندگی میکند نیمی از خودش میگریزد به من بگو فرسنگها دور از خودم چگونه تو را همچنان بی دریغ...
-
کنار من باش - نیکی فیروزکوهی
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1402 07:06
کنار من باش حتی اگر بهار نیاید حتی اگر پرندهای نخواند حتی اگر زمستان طولانی اگر سرما نفس گیر حتی اگر روزگارمان پر از شب پر از تاریکی باز یکی با نفس هایش عشق را صدا میزند دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من بیا بودن را اراده کنیم بیا از سرانگشتان این احساس آویزان شویم لبریز و مست تاب بخوریم دنیا پر از عطر بابونه...
-
من از فریب واژها خسته ام
چهارشنبه 20 دیماه سال 1402 18:19
می توانم با واژه ی خوشبختم تمام اشکهایم را مخفی کنم می توانم با لبخندی بگویم: آری، آسمان به وسعت صداقت های سوخته زیباست و چشمه های خشکیده ی پاکی هنوز هم جاری ست. آری، می توانم بار دیگر دور واژهای بارانی ام را خط بکشم و خودم، وجودم را زیر هزاران واژه فریب دهم آری می توانم، می توانم... ولی میدانی، من از فریب واژها خسته...
-
یک اتفاق ساده - حامد نیازی
چهارشنبه 20 دیماه سال 1402 17:32
یک اتفاق ساده بود تحمّل دیگران را نداشتیم خزیدیم زیر پوست هم ! حرفی نبود پس شعر خواندیم مقصدی نبود ناچار در راه گم شدیم بارانی نبود با ذوق باریدیم رنگین کمانی نبود چشمهای ما بود فوارهی رنگ و نور پیش از ما عشق تنها یک اتفاق ساده بود "حامد نیازی " از کتاب : یک اتفاق ساده / انتشارات آرنا / 1398
-
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان - سعدی
چهارشنبه 6 دیماه سال 1402 11:19
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم "سعدی" متن کامل شعر در ادامه مطلب به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم که ز خویشتن گزیر است و ز دوست...
-
این چنین باشد وفای دوستان - مولوی
چهارشنبه 6 دیماه سال 1402 11:13
این چنین باشد وفای دوستان من درین حبس و شما در بوستان* "مولانا" (مثنوی معنوی / طوطی و بازرگان) ------------------------- *: بجای بوستان، گلستان هم گفته اند.
-
صبح است و غزل با سخن عشق تو زیباست
چهارشنبه 6 دیماه سال 1402 10:56
صبح است و غزل با سخن عشق تو زیباست نور رخ تو از رخ خورشید هویداست لطفى بنما کم نکن از لطف نگاهت از پرتو نورت به شبم روزنه پیداست. "ناشناس" ---------------------- پ.ن: یکی دو مورد در فضای مجازی دیدم که این شعر را به نام "مسعود اردلان" منتشر کرده اند. چون منابع موثق نبودند مورد تردید است.
-
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید - حافظ
شنبه 2 دیماه سال 1402 11:37
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید گوهری دارم و صاحب نظری میجویم حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی گو مکن عیب که من مشک ختن میبویم "حافظ"
-
دوستم داشته باش شبیه یلدا
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1402 08:28
یلدا شبی ست مُردد میان رفتن و ماندن، که نمی داند ما را کنار هم تماشا کند یا به آغوش صبح برسد ! یلدا شبی ست کوتاه که از حسادت موهای تو کش می آید به تن ماه ! یلدا شبی ست عاشق که شعرهایم را با عطر پیرهنت برای یک دنیا می خواند ! یلدا شبی ست دلتنگ که پشت پنجره با صدای مرغ سحر سیگار می کشد ! یلدا شبی ست رویایی وقتی قرار...
-
قرارمان باشد شب یلدا - سوسن درفش
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1402 08:15
من شب های عاشقی را بلند و طولانی دوست دارم و بوسه ها را شیرین و سرخ شمرده و دانه دانه شبیه انار پس قرارمان باشد شب یلدا می خواهم کمی بیشتر دوستت داشته باشم . "سوسن درفش"
-
شب را من از نگاه تو می دانم
سهشنبه 28 آذرماه سال 1402 09:44
شب را من از نگاه تو می دانم که آرام سطح نگاه باغچه را رنگ می زند . و اضطراب مرا با قیچی ستاره آواز بریده بریده جا می دهد به کنج سینه . شب را من از خزیدن گل های ماه نمی دانم که چکه چکه بر دریچۀ تن جاری است، تا برگ های ختمی نازا صورت بر گرد ماه بساید و نیلوفر شکستۀ تنهایی در اتهام تهمت همخوابگی کاج الماس باد وحشی را بر...
-
دردم از یار است - حافظ
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1402 11:30
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم. "حافظ"
-
هوا چنان سرد است - عمران صلاحی
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1402 17:47
هوا چنان سرد است که سرما را حس نمیکنم و زخم چنان گرم که درد را کنارت مینشینم دستم را گرم میکنم و خاکستر میریزم بر زخمم. "عمران صلاحی"
-
اگر روزم پریشان شد - مهدی اخوان ثالث
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1402 17:35
اگر روزم پریشان شد، فدای تاری از زلفش که هر شب با خیالش، خواب های دیگری دارم. "مهدی اخوان ثالث"
-
عطر بهار نارنجم - حامد نیازی
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1402 17:21
تو که نمی دانی عطر بهار نارنجم گاهی انقدر دلتنگت هستم که می خواهم یقه ات را بگیرم و از آن قاب عکس خاکستری بیرون بکشمت در آغوش بگیرمت و بیخیال همه ی دنیا بشوم سوار عطر خیال ببرمت آن طرف کائنات میان همان شعرها که فقط خدا می نویسد ! آنجا که من باشم و تو من از تو بگویم و تو ناز کنی و من ... از خوشی بمیرم ! "حامد...