-
برایم شعر بفرست
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 23:36
برایم شعر بفرست حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت برای تو می گویند..... می خواهم بدانم دیگران که دچار تو میشوند تا کجای شعر پیش میروند تا کجای عشق تا کجای جاده ای که من در انتهای آن ایستاده ام! "افشین یداللهی" برگرفته از کانال: @baran_e_del
-
ای در میان جانها
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 23:26
ای در میان جانها، از ما کنار تا کی؟ مستان شراب نوشند، ما در خمار تا کی؟ ما کشتگان عشقیم، بر خاک ره فتاده … ما را چنین گذاری، در رهگذار تا کی؟ " شاه نعمت الله ولی " برگرفته از کانال : @baran_e_del
-
مشکل دنیا
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 23:23
مشکل دنیا این است که آدمهای باهوش پر از شک هستند در حالی که آدمهای احمق پر از اعتماد به نفس . " چارلز بوکوفسکی "
-
مراقب ظرفیت طرف مقابلت باش
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 23:20
وقتی توی لیوان بیش از حد آب بریزی که سر ریز بشه... اونی که مقصره، لیوان نیست مقصر تویی...!! که بیش از ظرفیتش بهش آب دادی پس مراقب ظرفیت طرف مقابلت باش تا لبریزش نکنی.
-
گاهی دلت می خواهد از دید بعضی آدم ها پنهان بمانی
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 23:07
گاهی دلت می خواهد از دید بعضی آدم ها پنهان بمانی. آدم هایی که مدام توی زندگیت سرک می کشند و با ژست صمیمیت داشته هایت را می شمرند، احساساتت را خط کشی می کنند، اشتباهاتت را سرزنش می کنند، به چیزهایی که خود ندارند حسادت می کنند، دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت و آن را بزرگ و بزرگتر می کنند و هر کاری که لازم باشد می کنند...
-
تا بر لب تو زمزمه ی عاشقانه هاست
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1396 08:02
تا بر لب تو زمزمه ی عاشقانه هاست با من هوای غرق شدن در ترانه هاست عاشق شدن چه حال غریبی ست،خوب من ! لرزیدنِ نگاه و دل و دست و شانه هاست ! " یدالله گودرزی" منبع: http://hamghafiebabaran.ir/ + با تشکر از خانم صندوقی برای ارسال شعر
-
سفر
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 18:31
تو سفر خواهی کرد با دو چشم مطمئن تر از نور با دو دست راستگو تر از همه ی اینه ها خواب دریای خزر را به شب چشمانت می بخشم موج ها زیر پایت همه قایق هستند ماسه ها در قدمت می رقصند من ترا در همه ی اینه ها می بینم روبرو، در خورشید پشت سر، شب در ماه من تو را تا جایی خواهم برد که صدایی از جنگ و خبرهایی کذایی از ماه لحظه هامان...
-
پنج شعر از نسترن وثوقی
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 18:23
1) تمامِ عمر در تاریکی زیستم سپید می نویسم شاید کلمات روشن شوند و سیاهی را از حافظه شعرهایم پاک کنند ! 2) تمامِ روزهای هفته سر در گم ام غروب جمعه که می شود سر از دل تنگی در می آورم ! 3) به اعتبار همین شب ها زنده ام وقتی تاریکی شان از حد می گذرد تا بالاتر از سیاهی رنگی نباشد و باز تنهایی...
-
اندوه پیراهنِ بلندی بود
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 18:19
و اندوه پیراهنِ بلندی بود که بعدِ تو به تن کردم تا آن قدر بر تن ام زار بزند که شاید مرگ، دل رحم تر از زندگی باشد و پیراهنِ سفیدی از آستین روزهای اش برایم بیرون بیاورد ! "نسترن وثوقی"
-
روی به خاک مینهم
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 18:15
روی به خاک مینهم گر تو هلاک میکنی دست به بند میدهم گر تو اسیر میبری. "سعدی"
-
چنان مشتاقم ای دلبر
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 18:04
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را. "سعدی"
-
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 17:54
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را مراد ما وصال توست از دنیا و از عقبی وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را "سعدی"
-
مرا ببخش
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 01:12
مرا ببخش اگر دوستت دارم و کاری از دستم بر نمی آید ..! " رسول یونان "
-
بگذار دست هایت صورتم را ببوسند
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 01:09
بگذار دست هایت صورتم را ببوسند و روی چشم هایم خوابشان ببرد! بگذار صدایت بزنم، عزیزم؛ عمرم؛ جانم؛ و به عشقم که رسیدم، لبخند بزنی و با شیطنت بروی توی لباسم قایم شوی! بگذار از ترس پیدا نکردنت بغض کنم و ببارم! تا خدایی که بلد نیست بازی مان را به خاطر من ساعت ها دنبالت بگردد! بگذار سر به سرش بگذاریم و بخندیم؛ تا با مهربانی...
-
آمدن مگر چطور میتواند باشد؟
شنبه 10 تیرماه سال 1396 21:43
آمدن مگر چطور میتواند باشد؟ غیر از این است که عطرت بپیچد و من هزار بهار را شاخه به شاخه به پای آمدنت شکوفه دهم... "مریم قهرمانلو"
-
احوال دل، آن زلف دوتا داند و من
شنبه 10 تیرماه سال 1396 21:35
احوال دل، آن زلف دوتا داند و من راز دل غنچه را، صبا داند و من بی من تو چگونه ای، ندانم اما من بی تو در آتشم، خدا داند و من "رهی معیری"
-
خیال تو ...
جمعه 9 تیرماه سال 1396 21:55
دلتنگم و خیال تو پونه ای خشک است در دستانم که هر چه بیشتر خُردش می کنم عطرش بیشتر زندگی را بر می دارد... "رسول پیره"
-
روی در روی
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1396 23:36
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم! حرف ما و تو چه محتاج زبانست امروز؟ "وحشی بافقی"
-
به انگشت هایت بگو
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1396 23:34
به انگشت هایت بگو لب های مرا ببوسند .. به انگشت هایت بگو راه بیفتند روی صورتم توی موهام .. قدم زدن در این شب گرم حالت را خوب می کند .. گل من! گاهی نفس عمیق بکش و نگذار تنم از حسودی بمیرد .. "عباس معروفی"
-
خرم آنروز که مستم
سهشنبه 6 تیرماه سال 1396 00:53
خرم آنروز که مستم ز در حجره درآئی وز لبت بوسه شمارم بشماری که تو دانی. "خواجوی کرمانی"
-
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
سهشنبه 6 تیرماه سال 1396 00:48
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی. "خواجوی کرمانی"
-
ز تو کی کنار گیرم
سهشنبه 6 تیرماه سال 1396 00:42
ز تو کی کنار گیرم؟! که تو در میانِ جانی. "خواجوی کرمانی"
-
دوست
یکشنبه 4 تیرماه سال 1396 23:09
بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوست دیگران از ساغر و ساقی و ما از یاد دوست. "خواجوی کرمانی"
-
بی تاب توام
یکشنبه 4 تیرماه سال 1396 21:45
گفتی: چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟ بی تاب توام! محو توام ! خانه خرابم! "بیدل دهلوی" برگرفته از کانال: @baran_e_del
-
سه شعر از دنیا غلامی
یکشنبه 4 تیرماه سال 1396 07:22
کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود نمی دانست امروز با دیدنش زنی درخیابان ایستاده می میرد و قتلی غیر عمد می کند. □ دارم سقوط می کنم به دیدنم بیا قلعه ی دلتنگی هایم را فتح کن نجاتم بده ... □ لب هایت که باز می شوند شکوفه های سیب پخش می شوند در هوا.. عطر نفس هایت را دوست دارم ای تعبیر قشنگ تمام رویاها.. ...
-
دلم با توست
شنبه 3 تیرماه سال 1396 23:12
از گندمزارها که می گذرم دست ام به خوشه هاست دلم با تو از خیابان که می گذرم یاد تو با من است چشم ام به چراغ راهنما راه که می روم با منی کندتر از من قدم برمی داری زودتر از من به خانه می رسی. "آرزو نوری"
-
تنها
شنبه 3 تیرماه سال 1396 23:09
تنها در خلوت اتاق با هر چیزی می شود حرف زد با میز با دفتر تلفن با گل های شمعدانی با هر چه که هست... اما من دیوانه ام میان این همه هست با تو حرف می زنم که نیستی ... "مهتاب یغما"
-
دوستم داشته باش
شنبه 3 تیرماه سال 1396 21:41
دوستم داشته باش و هر بار به اسم کوچکم صدا بزن مرا "حواصیل" بخوان پرنده ای که بارها از کوچ جامانده ...! یا "رضاییه" دریاچه ای که هر روز دلش بیشتر شور میزند ... تک "درخت سپیدار" باغچه ی پدربزرگ آخرین "فشنگ" سرباز خسته از جنگ یا تکه "ابری" سیاه که لک کرده دامان آبی آسمان...
-
حمید جدیدی، نامه شماره 28
شنبه 3 تیرماه سال 1396 21:31
محبوبم! درخشش دانه های شِکَر در نور آفتاب و عطری که از دمنوش چای بهاره پابرجاست چه ترکیب زیبایی خواهد شد! درست شبیه وقتی که عطر گردنت و سینه ریز الماسین آویخته از تنت در هم می آمیزند چرخش قاشق میان استکان چای رقص آرام تو را در آشپزخانه به یادم می آورد و تُردی نان صبح چیزی ست شبیه زمزمه ای که زیر لب می خواندی باید...
-
بخند محبوبم
شنبه 3 تیرماه سال 1396 21:12
بخند محبوبم دنیا گاه به شکل تمشک بزرگی ست که هر کس سهمی از سرخی آن خواهد داشت! گنجشک ها دست های عابران لب های تو و جای زخم های من... "حمید جدیدی" (شب نوشت)