-
دروغ که می گویی
شنبه 21 بهمنماه سال 1396 07:53
دروغ که می گویی چشم هایت پر از پسر بچه می شود دروغ که می گویی یک چیزی کنج مردمک ات مهربانی ام را تحریک می کند تا برای پسر بچه های چشم هایت شکلات و پنجره بیاورم تا بی ترس تنبیه شیشه ها را بشکنی بین بازی هیچ می دانستی دروغ که می گویی درد می گیرد سر هر لبخندم تا تخت باشد خیال تو و بازی هایت که باورت کرده ام. "مهدیه...
-
سقوط
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1396 07:13
از چشم هایت افتاده ام از دهانت افتاده ام یادت بماند آن دلبستگی غمگین گیاه و درخت را حالا که برگ زردی شده ام و بر پاهایت افتاده ام. "فرنگیس شنتیا" (از مجموعه: اوی من)
-
همه خاطرات تو
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1396 07:14
از چمدانت بیش از خودت گلایه دارم آنقدر بزرگ بود که همه روز های خوبم را بردی آنقدر کوچک بود که همه خاطراتت را جا گذاشتی ... "پدرام مسافری"
-
تو آن شعر محالی
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1396 07:08
و تو آن شعر محالی که هنوز با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام چشم بگشای و مرا باز صدا کن " ای عشق " که من از لهجه ی چشمان تو شاعر بشوم و تو را سطر به سطر و تو را بیت به بیت و تو را عشق به عشق ... شاید این بار تو را پیش تو با مرگ خود آغاز کنم ... "حمید مصدق" برگرفته از کانال: باران دل @ baran_e_del
-
می خواهمت
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1396 07:01
می خواهمت برای روزهای ابتدای پاییز... عاشقت می شوم در تک تک جوانه های بهاری... می بوسمت در انتهای یک روز بلند تابستانی... هزار بار جان می دهم در گرمای آغوشت میان هجوم دانه به دانه ی برف های زمستانی... و تو هنوز نمی دانی که من چقدر در تو زندگی می کنم! "علیرضا اسفندیاری" از کتاب: مجموعه شعر جایی حوالی باران...
-
سرگذشت
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1396 12:39
از او پرسیدم: مگر تو در کجای این جهانِ هستی زیسته ای، که هیچ کسی از سرگذشت تو خبر ندارد؟ کمی سکوت کرد... به آرامی گفت: «در آغوش کسی که فکر می کردم دوستم دارد!» "علیرضا اسفندیاری" از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری برگرفته از کانال: باران دل @ baran_e_del
-
به بدرقه ات
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1396 12:33
به بدرقه ات من آب ریختم و هنگامى که رفتنت را تماشا مى کردم دیدم تمام درختان کوچه وقتى از کنارشان رد مى شوى پشت پایت برگ مى ریزند و تمام پرندگان زمین وقتى از مقابل شان مى گذرى پر مى ریزند تو رفتى... همه تنها شدیم من درخت ها پرنده ها ... "علیرضا روشن" برگرفته از کانال: دیوارنامه @ DivarNaMeH1358
-
من در آیینه رخ خود دیدم
پنجشنبه 28 دیماه سال 1396 09:02
من در آیینه رخ خود دیدم و به تو حق دادم آه می بینم، می بینم تو به اندازه ی تنهاییِ من خوشبختی من به اندازه ی زیباییِ تو غمگینم... "حمید_مصدق" متن کامل شعر
-
جنون
پنجشنبه 28 دیماه سال 1396 09:00
... با این دروغ رنگی درشت که در میان پلک هایت موج می زند با این پاهای کشیده و محکم که یاد مردانگی های رو به انقراض را در من زنده می کند با این دهان گوشتی خوش فرم که به نام کوچک من عادت نکرده اند با این صدای دو رگه سرخوش که یک دوستت دارم از آن نمی چکد چه کرده ای با من!؟ با من چه کرده ای!؟ که بر زمینم می زنی و من هر بار...
-
در حال دوست داشتن توام
پنجشنبه 28 دیماه سال 1396 08:55
در حال دوست داشتن توام مثل ... چادر نماز بی بی به عبادتش! مثل ... شعر به چشم هایت! مثل ... دوستت دارم به لبهایم! مثل ... نفس به اسمت! نه! مثل اسمت به نفسم! "حامد نیازی"
-
مرا با حقیقت بیازار
پنجشنبه 28 دیماه سال 1396 08:37
مرا با حقیقت بیازار اما هرگز با دروغ آرامم نکن! "رومن رولان" رومن رولان ( Romain Rolland ) (۱۸۶۶- ۱۹۴۴) نویسنده فرانسوی.
-
مصلحت
چهارشنبه 27 دیماه سال 1396 07:46
از من بد بگو کوچکم کن به اندازه زنان ملال آوری که چون گرسنگان مفلوک به دنبال بوی گوشت تو دست و پا می زنند آن خواب های مخفیانه رو به جنگل و دریا آن عاشقانه های مه گرفته دلتنگ به این فریب های کوچک عامیانه می ارزد بگذار کسی نداند مردی که در ملاء عام شلاق به جانم می کشد همان کسی است که پنهانی زخم هایم را می بوسد و آبم می...
-
زخم آخر
چهارشنبه 27 دیماه سال 1396 07:46
مرا روی زانوهایت نشاندی موهایم را بوسیدی و گفتی: «در آن ساحل باران خورده پاییزی که موهایت روی شانه هایت می لرزید چقدر زیبا بودی.» گفتی: «یادت می آید جای لب های صورتی خوش رنگت روی گونه ام پاک نمی شد و یک نفر از آن دور دست ها از بوسه هایمان شماره بر می داشت.» ... بلند شدم و تکه تکه های خودم را از روی زانوهایت جمع کردم...
-
آنچنان جای گرفتی
سهشنبه 26 دیماه سال 1396 08:46
آنچنان جای گرفتی تو به چشم و دلِ من که به خوبانِ دو عالم نظری نیست مرا ... شاعر: ؟
-
گنجشک کوچک من باش
یکشنبه 24 دیماه سال 1396 17:47
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم». و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد . من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم من به خوبی ها نگاه کردم چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست، بزرگ ترین اقرارهاست . من به اقرارهایم نگاه کردم سال بد رفت و من زنده شدم تو لبخندی زدی و من برخاستم دلم می خواهد خوب...
-
به سودای تو مشغولم
یکشنبه 24 دیماه سال 1396 17:26
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ ... "وحشی بافقی"
-
فتادهام به رهت
یکشنبه 24 دیماه سال 1396 17:21
فتادهام به رهت چشم و گوش گشته سراپا بیا که گوش به آواز، پا و چشم به راهم... "وحشی بافقی"
-
نامه های احمد شاملو به آیدا - 14
یکشنبه 24 دیماه سال 1396 17:14
آیدای خودم؛ آیدای احمد! ... چشم هایت با همه ی مهربانی های عالم به من نگاه می کنند؛ لب هایت با عطش همه ی عالم مرا می بوسند؛ دست هایت با همه ی نوازش ها به سرم کشیده می شود؛_لب های مرا می گذاری که تو ار به دلخواه ببوسند؛ اطلسی های مرا به نوازش دستانم رها می کنی؛ حتی تن گرمت را به گشاده دستی به من تفویض می کنی؛ به تن من...
-
دیریافته
چهارشنبه 20 دیماه سال 1396 16:00
من سالیان پیش باید سرم را بر شانه های تو می گذاشتم و می مردم سال هایی که پاهایم در شهر بی ناله و متروک جا مانده بود و کسب و کارم سرشماری جنازه های بی سر بود کجا بودی که ندیدمت؟ آن سال ها که بر زمین می خوردم و دستی نبود که از خون بلندم کند چرا به حرمت دهانی که التماس دعا می خواست نگفته بودی سلام؟ حالا که دیگر از آن...
-
نامه هایی که خواننده ندارند - 8
سهشنبه 19 دیماه سال 1396 08:09
این روز ها التهاب می بافم و هراس می پوشم. تنم را از شب بر می دارم و به شب وصله می زنم. هوا را تنفس که نه، می بلعم! اما دریغ از آبی که روی آتش ریخته شود. این اسفند رسالتش سوختن است، تا آخرین دانه اش را فدای مشکی چشم هایت نکند دست نمی کشد از آتش ... می سوزم و شبیه غم تکثیر می شوم در هوای نبودنت. بیا بوسه هایت را در...
-
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
سهشنبه 19 دیماه سال 1396 08:04
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟ گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟ نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟ "عراقی" -------------------------------------------------------- متن کامل شعر: بود آیا که خرامان ز درم...
-
قشنگی زندگی
سهشنبه 19 دیماه سال 1396 08:00
قشنگی زندگی یکیش موهای توست ... گل من ! نه این که راه بروی باد را پریشان کنی ... نه ! در آغوشم بخوابی که موهات را نفس بکشم ... آرام در باغ روحت بچرخم در بهشت پرتقال و نارنج و قشنگی بودنت را به تنت بگویم ... "عباس معروفی " برگرفته از کانال: @baran_e_del
-
همین که میخندی
سهشنبه 19 دیماه سال 1396 07:58
همین که میخندی دوباره دلم ضعف میرود دوباره واژهها صف میکشند برای سرودنت، برای بوسیدنت دوباره بیچارهات میشوم دوباره عاشقت .. " لیلا مقربی" برگرفته از کانال: @raziel_kh
-
بفرما به سرایم
سهشنبه 19 دیماه سال 1396 07:57
یا بفرما به سرایم یا بفرما به سَر، آیم غرضم وصل تو باشد چه تو آیی، چه من آیم گر بیایی دهمت جان ور نیایی کُشَدم غم من که بایست بمیرم چه بیایی، چه نیایی "کشکول طبسی " برگرفته از کانال: @raziel_kh
-
مثل کوهیم
سهشنبه 19 دیماه سال 1396 07:54
مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم است لذت عشق من و تو نرسیدن به هم است ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم عاشقى کردن ما شرح عدم در عدم است مثل یک تابلوى نیمه ى نفرین شده اى دست هر کس که به سوى تو بیاید قلم است عشق را پس زدى اى دوست ولى پیش خدا هر که از عشق مبّرا بشود ، متهم است مى روى دور نرو قبل پشیمان شدنت...
-
هیچ میگویی اسیری داشتم ...
سهشنبه 19 دیماه سال 1396 07:53
هیچ میگویی اسیری داشتم حالَش چه شد...؟ خستهی من نیمه جانی داشت، احوالش چه شد؟ " محتشم کاشانی" برگرفته از کانال: @raziel_kh
-
من هنوز در خدا نمرده ام
سهشنبه 19 دیماه سال 1396 07:50
من هنوز در خدا نمرده ام و برای رهایی از زندگی تهی از خدا تلاش نکرده ام من هنوز عاشقِ تاریکیِ توام هنوز تنفسِ مه آلودت گرمم می کند هنوز در خود زنده ام و درخدا نزیسته ام هنوز درخششِ چشمهای تو خورشید را به زیر می کشد هنوز تبسمِ لب هایت طوفانی است که خانه خرابم می کند هنوز در خدا نمرده ام در خدا نزیسته ام و در خویش زنده...
-
ای نفس باد سحر
یکشنبه 17 دیماه سال 1396 08:39
به دلارام بگو ای نفس باد سحر کار ما همچو سحر با نفسی افتادهست... "سعدی" متن کامل شعر: اتفاقم به سر کوی کسی افتادهست که در آن کوی چو من کشته بسی افتادهست خبر ما برسانید به مرغان چمن که هم آواز شما در قفسی افتادهست به دلارام بگو ای نفس باد سحر کار ما همچو سحر با نفسی افتادهست بند بر پای تحمل چه کند گر...
-
آن بهشتی که همه ...
شنبه 16 دیماه سال 1396 15:58
آن بهشتی که همه در طلبش معتکفاند منِ کافر، همه شب با تو به آغوش کشم... "خواجوی کرمانی" (نیازمند منبع)
-
خاک من زنده به ...
شنبه 16 دیماه سال 1396 15:53
خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست... سازگاری نکند آب و هوای دگرم... "سعدی" برگرفته از کانال : @baran_e_del