از او پرسیدم:
مگر تو در کجای این جهانِ هستی زیسته ای،
که هیچ کسی از سرگذشت تو خبر ندارد؟
کمی سکوت کرد...
به آرامی گفت:
«در آغوش کسی که
فکر می کردم دوستم دارد!»
"علیرضا اسفندیاری"
از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری
برگرفته از کانال: باران دل
@baran_e_del
وبلاگ جالبی داری استفاده کردم ..
اگه خواستین تبادل لینک کنیم
آدرس http://goodliving.ir
و با عنوان زندگی خوب
خوشحال میشیم
با وجود حجم بالای مطالبی که در شبکه های مجازی باهاشون مواجه میشم اما همچنان ؛بعد از گذشت پنج سال؛ دلم واسه این کوچه باغ شعر پر میکشه. آرامش عجیبی داره اینجا. برقرار باشید
ممنونم عاطفه خانم
عالی وخاص
شکل تنهایی هر کسی متفاوت است...
مثلا من فقط در تنهایی ام، تنها هستم.
اما خیلی ها در کنار یکدیگر،
تنهایی را حس می کنند!
اینها همان هایی هستند که
وقتی هر روز خورشید طلوع می کند،
مرگ را به دوش می کشند
و خودشان هم خبر ندارند که
شب گذشته در آغوش کسی که دوستش ندارند، مرده اند.
بی آنکه صبح با بوسه ای عاشقانه،
معجزه ی خداوند را دیده باشند،
که جان دوباره ای گرفته اند...
#علیرضا_اسفندیارى
فوق العاده بود