-
البته
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 08:01
با آنکه سالهاست اسامی آشنای بسیاری از یاد باد و از خواب خانه و از کوکجای کوچه رفته اند ، اما با این همه هنوز ما با خاطرات همان ترانه ها ی عریانمان در باد باز از خواب خانه به کوکنار کوچه می آ ئیم . به کوکنار کوچه می آئیم نامها ، نشانی ها ، آدمها و دیوارها را می نگریم ، بعد که خسته می شویم می رویم کمی آن سوتر به سایه...
-
نشانی چهارم
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 07:55
حالا دیگر دیر است من نام کوچه های بسیاری را از یاد برده ام نشانی خانه های بسیاری را از یاد برده ام و اسامی آسان نزدیکترین کسان دریا را … ! راستی آیا به همین دلیل ساده نیست که دیگر هیچ نامه های به مقصد نمی رسد؟! نه ری را ! سالها و سالها بود که در ایستگاه راه آهن در خواب و خلوت ورودی همة شهرها کوچه ها ، جاده ها ، میدان...
-
دستهای بسته
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 07:51
تا ماه این ماهِ ولرم دوگانه دیوانهی من است ترسی ندارم که رخساره در لمس قرینهی لغزانش نهان کنم اما وای که اگر باد از این رازِ سربسته بویی بُرده باشد پرندگانِ حکایتِ عامالفیل سنگسارمان خواهند کرد. هی تراشیدهی باد و بلور، لیموی گَس مگر مَنَت به ترانه تمام کنم ورنه کو برگزیدهای که شاعرتر از این تشنهی خلاص از قاف و...
-
فرستادهی آخرین آوازِ آدمی
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 07:47
خیلی زود که برگردی باز برای بیتو ماندنِ من هزارهایست که پُر شکوفهترین کلماتِ مرا در غیابِ نور به خوابِ سایه خواهد بُرد . سفر به سلامت پرندهی دخترانه، ترانه ! تنها تو میدانی که هیچ پیشگویی از خوابگزارانِ مَحْرَمِ آسمان گُمان نخواهد برد که من از بازجُستِ بیسرانجامِ آن سفر کرده روزی به عریانترین رویاها خواهم...
-
داستان یک استکان شکسته
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 07:24
حیاط شمالیِ گیلاس و گفت و گو صندلیهای ساکتِ منتظر سایهروشنِ ایوانها، میزها، پردهها صدای شُستنِ استکان رنگِ بلورِ آب، خوابِ گلاب، طعمِ شِکَر، شربتِ غلیظِ لیموی گَس برجستههای مساوی، ماه، پیراهنِ عروس، آینه، آسمان حرف و هوای زن، حوصله، زندگی ... بوی برنج، دَمدَمای پسین احتمالِ باد، بادیه، بادیههای دور: مَرغا،...
-
قسم به فاصله ها هنوز هم دوستت دارم ....
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:43
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نمیدانی چقدر پاهایم تاول زده اند .... وقتی راه رسیدن به -تو- طولانی است! نه اینکه فکر کنی رویای دیدنت مرا گم کرده است نه! راه رسیدن به تو در خواب هایم هم طولانیست تو دوری .... به اندازه خدا و دستم نزدیک.... به اندازه خدا حالا من چگونه برسم به تو؟! و آری راه رسیدن...
-
دستهایت را می گیرم...
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:41
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 زیستن را تفسیر کن، تو که دستهایت برترین کلام را که دوست داشتن است تعلیم می دهد و صدای قلبت رگهای مرا بیدار می کند. اندوه را تعریف کن، ای سپیده محصور که در پیکرت روح حساس ابریشم ها جاریست و هیچ کس جز من رنگ...
-
من از کفش های عاشق می ترسم...
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:28
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من از کفش های عاشق می ترسم می آیی مسیر راه رفتن هر روزه مان را عوض کنیم؟ می ترسم گام هایم، به گام هایت عاشق شوند. می ترسم تمام کاشی های شکسته ی زیر پایمان که لبریز بارانند، به صدای قدم هایت عادت کنند. پا می گذاری روی کاشی های شکسته… آب باران روی لباست پخش می شود…...
-
ای مهربانتر از من
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:12
ای مهربانتر از من با من در دستهای تو آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟ کز من دریغ کردی تنها تویی مثل پرنده های بهاری در آفتاب مثل زلال قطره باران صبحدم مثل نسیم سرد سحر مثل سحر آب آواز مهربانی تو با من در کوچه باغهای محبت مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است افسوس آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟...
-
وعده دیدار
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:07
آه ، ای عشق تو در جان و تن من جاری دلم آن سوی زمان با تو آیا دارد ــ وعده ی دیداری ؟ ــ چه شنیدم ؟ تو چه گفتی ؟ ــ آری ؟! "حمید مصدق"
-
خواب...
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:06
خواب رویای فراموشی هاست ! خواب را دریابم ، که در آن دولت ِ خاموشی هاست با تو در خواب مرا لذت ِ ناب ِ هم آغوشی هاست من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم، و ندایی که به من می گوید : « گر چه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است» "حمید مصدق"
-
ای مهربان من
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:03
ای مهربان من من دوست دارمت چون سبزه های دشت، چون برگ سبز درختان نارون معیارهای تازه ی زیبایی با قامت بلند تو سنجیده می شود . زیبایی عجیب تو معیار تازه ای ست، با غربت غریب فراوانش مانند شعر من ای شعر بی قرین ! ـ و این تفاخر از سر شوخی ست ـ نازنین ... "حمید مصدق" درباره شاعر: حمید مصدق ( 1318 - 1377) ، متولد...
-
مرا ببخش
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 12:56
مرا ببخش که با دوری ات زنده ام هنوز...! از: کیکاووس یاکیده
-
از تو تا دلم...
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 12:53
از تو تا دلم راهیست ... که از میان رؤیاها می گذرد و من هر روز با تمام خاطرات راه به تو می رسم ! "شاعر: ناشناس"
-
دستان تو...
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 12:18
تمام جاده ها را ختم بخیر می کنم... و آن قدر دسته گل به آب خواهم داد، تا دستانت برای دستانم، تنها شوند! "شاعر: ناشناس"
-
این شعر را همین حالا بخوان
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 14:06
این شعر را همین حالا بخوان وگرنه بعدها باورت نمی شود هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم همین حالا بخوان این شعر را که ساختار محکمی ندارد و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد هربار گریه می کنم... و پیراهن هیچ فصلی خیس تر از بهاری نخواهد بود که عاشقت شدم . "لیلا کردبچه" از کتاب: صدایم را از پرنده...
-
الهه ی ناز
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 14:02
دیگر خوابت را هم زیر این سقف نمی بیند و می داند هیچ خیابانی به این خانه ختم نخواهد شد حتی اگر تمام سیگارهایش را هرروز با ناز الهه ای بکشد که تمام زندگی اش در چمدان کوچکی جا شد گاهی تو را به سفر می فرستد گاه بهشت گاه جهنم و به روی خودش نمی آورد خوشبختی های سیاه و سفیدی را که از حافظه ی چسبناک آلبوم ها کنده ای و اتفاق...
-
درخت ها
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 13:59
درخت ها بازیگران ماهری اند آنقدر طبیعی جوانه می زنند که نگاهت پشت تمام پنجره ها سبز می شود و سفیدی موهایت را در هیچ آینه ای نمی بینی لبخند می زنی و فراموش می کنی بهار فصل دخترانه ای است که شادترین رنگ هایش با عبور از رگ های تو شیری می شوند لبخند می زنی و فراموش می کنی لباس های چارده سالگیت را برای دخترت کنار گذاشته ای...
-
لالایی های تازه ام
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 13:57
چه فرق می کند با کدام لهجه درد می کشم هربار دوست داشتن مرا یاد شکم های برآمده می اندازد و فکر می کنم باید به جای عشق برای دکمه هایم دلیل محکم تری می آوردم زن زاییده نمی شود ساخته می شود و دختری که صدای گریه های عروسک تازه اش از تمام شریان هایش عبور می کند چه دیر می فهمد اگر گل های چادر مادرش را محکم تر بو می کرد هیچ...
-
گوشواره های مروارید
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 13:52
روزی هزار بار با تو برخورد می کنم و هر بار ، اسمم را کجا شنیده ای؟ و چقدر چهره ام برای تو آشناست ! تقصیر چشم های تو نیست که در نقطه های کور خانه زندگی می کنم و تکرار می شوم هر روز شبیه عطر بهار نارنج، روی میز صبحانه شبیه خطوط قهوه ای چای، ته فنجان ها و شبیه زنی در آینه که ابروهایش را برمی دارد و فکر می کند دنیا در چشم...
-
لکنت
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 13:19
هربار به تو فکر می کنم یکی از دکمه هایم شل می شود انقراض آغوشم یک نسل به تأخیر می افتد و چیزی به نبضم اضافه می شود که در شعرهایم نمی گنجد کافیست ترا به نام بخوانم تا ببینی لکنت عاشقانه ترینِ لهجه هاست و چگونه لرزش لب های من دنیا را به حاشیه می برد دوستت دارم با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند و تمام هجاهای...
-
تو آمده بودی که بروی
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 12:58
دست از چرا و چاره و چمچاره می شویم و زل می زنم به جهل رابطه بیخودی متاسف نباش تو آمده بودی که بروی اصلا! تو چه می دانی چه ترسی ست ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟ تو چه می دانی چه ها که نمی کند این ترس؟ بیخودی لبخند نزن. از: مهدیه لطیفی
-
تو را که می بینم
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 12:57
تقصیر خودم نیست تو را که می بینم هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود تو را که می بینم همه ی واژه ها نا گفته می مانند تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم! همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست سنگینی حرم حضور تو را پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم چیزی برای گفتن ندارم از:...
-
خیال بوسه...
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 12:56
خیال بوسه ای که اینجا جا گذاشتی اش ، بر لبانم سنگینی می کند ... به خاک می افتم در مقابلت فکر می کنی چیز دیگری هم برای باختن دارم هنوز ؟ از: مهدیه لطیفی
-
آینه
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 12:55
تو آینه را می زنی میشکنی من دلگیر میشوم ... تو در همین خرده آینه ها تکرار میشوی! من میخندم میگویم : "تو همیشه ناشیانه ماهرانه ترین کارها را انجام میدهی ! " میخندی .... من عاشق خندیدنت میشوم من اشتباه نمیکنم که آینه را دست تو میسپارم یا دل به تو میبندم .... از: مهدیه لطیفی
-
خیابان
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 12:52
خیابان شعر بلندیست... وقتی من با قدمهای تو قدم میزنم! از: مهدیه لطیفی
-
شیرین ترین آواز
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 12:48
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چگونه می توانم روحم را در خودم نگه دارم تا روح تو را لمس نکند؟ چگونه می توانم آن را چنان بالا بکشم، دور از تو، تا چیزهای دیگر؟ می خواهم پناهش دهم، میان اشیای گمشده ی دور در جاهای تاریک و خاموش تا به پژواک اعماق تو نلرزد حالا هر چیزی که ما را لمس می کند، تو را و...
-
آرزویت که می کنم
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 11:51
آرزویت که میکنم لحظه ی آمدنت انگار دوباره پرستو ها نیامده کوچ میکنند و من چنین نامنتظر تو را و بهار را از نو آرزو میکنم تو ببین چه میکنی که من پر از فلوت و دریا شده ام ! از: مهدیه لطیفی ----------------------------------------------------- درباره شاعر: مهدیه لطیفی متولد 10 اسفند 1362 (دختر محمدحسین لطیفی کارگردان...
-
عجیب است دریا...
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 11:45
چقدر «عجیب است دریا... همین که غرقش میشوی پس می زند تو را» درست مثل بعضی از آدم ها ... ! "یاور مهدی پور" از کتاب : گاهی دوستت دارم گاهی نه پ.ن: شعر آقای یاور مهدی پور داخل گیومه اس و یک آدم خوش ذوقی شعر را به این صورت کامل کرده که حیفم آمداضافه هایش را بردارم. با تشکر از آقای کورش برای ذکر نام شاعر.
-
نردبان دل
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 15:52
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وقتی نردبان "عقل" را میگذاری تا به خدا برسی، خدا سر نردبان را می گیرد مبادا بیفتی ! اما وقتی که "دل" را نردبان می کنی تا به او فقط کمی نزدیک شوی پای نردبان را آنقدر تکان می دهد تا هراسان،...