-
هیـچ جـز یـاد تـو رویای دلاویـزم نـیست
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 10:25
هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست! عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه! دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست کـار با هـستی ِ از...
-
دوستت دارم...
شنبه 9 مهرماه سال 1390 09:30
هر غروب در افق پدیدار میشوی در دورترین فاصلهها آنجا که آسمان و زمین به هم میرسند، من نامت را فریاد میزنم و آهسته میگویم: “دوستت دارم ” اما واژه هایم در هیاهو گم میشود و صدایم به تو نمیرسد نگاهت میکنم میخواهم چشمانم به تو بگویند “دوستت دارم ” اما نگاهم در غبار گم میشود و هرگز به تو نمیرسد . * * * بر مدار...
-
زیر چتر تو...
شنبه 9 مهرماه سال 1390 09:17
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دلــ ــم، یک بـ ـغـ ــل شعــ ــر می خواهد یک مشت آغــ ــوش آبـ ـی آستانت .. بـ ــ ــاران بـ ـبـ ــارد، لبـخنــ ـد بــزنــ ـی .. نــ ــفــــ ــس بکشم زیــر چــتــ ـر تــــ ــو !!... "منبع: اینترنت"
-
باران یعنی تو بر میگردی
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 08:39
دوباره باران گرفت باران معشوقهی من است به پیش بازش در مهتابی میایستم میگذارم صورتم را و لباسهایم را بشوید اسفنج وار باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد! باران یعنی قرارهای خیس باران یعنی تو برمیگردی شعر بر میگردد پاییز به معنی رسیدن دست های تابستانی توست پاییز یعنی مو و لبان تو دستکش ها و بارانی تو و...
-
باغچه ی کوچک دل...
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 08:24
بذر می پاشم و این هرزه علف های سیاه خسته ام کرده ... بگو تو در آن باغچه ی کوچک دل... چه گلی میکاری ؟ هر زمان دیدهام از پشت حصار در زمین دلت آسوده و لبخند زنان باز گل میکاری ...! از : لیلا مومن پور
-
کودکیام را سنجاق کرده ام
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 07:32
کودکیام را سنجاق کرده ام به... جوانیام و دوچرخه سبزم آن پایین صفحه مدام تاب میخورد ! من آویزانم... از یک دست به یای آخر تنهایی که همه کودکی از آن ترسیدم دروغ میگفتند ! روزگار پیرمان نمیکند آدمها تنهایند !.... بشمار... تو روزهای تقویم را من موهای سپیدم را ! یکی از همین روزها دست میکشم از تنهایی... و سقوط میکنم...
-
غزل زیبای حافظه آب، از ف.نظری
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 07:08
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم « عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت نتوانست فراموش کند مستی را هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می شود از...
-
غزل زیبای بیقرار، از ف.نظری
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 06:52
بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست آه !بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه...
-
مرا در آغوش بگیر ...
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 12:42
مرا در آغوش بگیر سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند " همه چیز " زیر سر من است .. !!! "منبع: اینترنت"
-
پاییز...
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 11:58
دارد پاییز می رسد ... انار نیستم که برسم به دستهای تو ... برگ م پُر از اضطرابِ افتادن ... !!! "علیرضا روشن"
-
دستهایم را که میگیری...
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 07:51
دستهایم را که میگیری... حجم نوازش لبریز میشود! گویی تمام رزهای زرد باغها با دستهای بیدریغ تو برای من چیده میشوند و قلب من پرندهای میشود به پاکی بیکران نگاهت پر میکشد و در آن وسعت بیانتها در خاکستری اندوه ابرها گم میشود. دستهایم را که میگیری... نگاهم این قاصدک های بیتاب هزاران شور در آبی فضا رها میشوند و بغض...
-
خود را زیبا کن...
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 07:35
لباسی را که در نخستین دیدارمان به تن داشتی بپوش خود را زیبا کن بر موهایت اطلسی بزن آن را که در نامه فرستاده بودم و پیشانی باز و سفید و بوسه خواهت را بلند کن امروز ، نه ملال نه اندوه امروز محبوب ناظم حکمت باید که زیبا باشد چونان پرچم انقلاب "ناظم حکمت"
-
سرودی برای سپاس و پرستش
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 07:44
بوسه های تو گنجشککان پر گوی باغند و پستان هایت کندوی کوهستان هاست و تنت رازی ست جاودانه که در خلوتی عظیم با منش در میان می گذارند تن تو آهنگی ست و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند تا نغمه ئی در وجود آید : سرودی که تداوم را می تپد در نگاهت همه مهربانی هاست : قاصدی که زندگی را خبر می دهد و در سکوتت همه صداها : فریادی...
-
این گونه مرا به زور میبوسی
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 09:52
این گونه مرا به زور میبوسی گلِ انار تابِ آن را ندارد مرا مبوس اگر لبانم آب شود، چه خواهی کرد؟ ...................... می ترسم، آن را که دوست میدارم بگویم: "دوستت دارم" چرا که شراب چون از ساغر ریخته شود اندکی از آن کاسته می شود. "نزار قبانی"
-
آرزو می کردم...
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 09:48
آرزو می کردم تو را در روزگاری دیگر می دیدم در روزگاری که گنجشکان حاکم بودند پریان دریایی، شاعران، کودکان، و یا دیوانگان آرزو می کردم که تو از آن من بودی در روزگاری که بر گل ستم نبود بر شعر، بر نی و بر لطافت زنان اما افسوس دیر رسیده ایم ما گل عشق را می کاویم در روزگاری که عشق را نمی شناسد! "نزار قبانی"
-
بــا مـَن از بـودن بـگـــو.. .
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 09:03
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بــا مـَن از بـودن بـگـــو.. . گـوشــم را کــَـر کـرده هـیـآهـوـےِ نــَـبودنـتـــ ـــ ـ ../ . "شاعر: ناشناس"
-
وقتی که تو نیستی
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 09:00
وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه !! ... من فکر می کنم در غیاب ِ تو همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست ! همه ی ِ پنجره ها بسته است ! وقتی که تو نیستی من هم تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ... واقعا ... وقتی که تو نیستی من نمی دانم برای گم و گور شدن (!) به کدام جانب ِ...
-
در بند کردن رنگینکمان
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 12:49
به تو تکیه کردهام و از درخت تنت شاخههای مهربانی مرا دربر گرفتهاند مباد که به تو اعتماد کنم آنگاه که دستانم را فشردی ترسیدم مبادا که انگشتام را بدزدی و چون بر دهانم بوسه زدی دندانهایم را شمردم! گواهی می دهم بر ترسهایم دوستت می دارم اما خوش ندارم که مرا دربند کنی بدانسان که رود خوش ندارد در نقطهای واحد، از بسترش...
-
صبح بخیر...
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 12:45
گرم است هر دو روی این بالش دومین شمع رو به زوال است در گوش من فریاد بی پایان کلاغهای سیاه، تمام شب چشمهای باز بیخواب و حالا دیگر بسیار دیر است برای حتا به خواب فکر کردن و مرا تاب سپیدی این پرده نیست صبح بخیر... صبح. "آنا آخماتووا" از مجموعه: شامگاه ، ترجمه: آزاده کامیار"
-
به که پیغام دهم؟
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 07:23
به که پیغام دهم؟ به شباهنگ، که شب مانده به راه؟ یا به انبوه کلاغان سیاه؟ به که پیغام دهم؟ به پرستو که سفر می کند از سردی فصل؟ یا به مرغان نوک چیده ی مرداب گناه؟ به که پیغام دهم؟ دست من، دست تو را میطلبد. چشم من، رد تو را میجوید. لب من، نام تو را میخواند. پای من، راه تو را می پوید. به که پیغام دهم؟ بی تو از خویش،...
-
وقتی سیب را چیدم
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 07:18
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چقدر خوشحـال بود شیطــان، وقتی سیب را چیدم؛ گمان می کرد فریب داده است مرا؛ نمی دانست تو پرسیده بودی : مرا بیشتر دوست داری یا ماندن در بهشـــت را .... Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 "شاعر: ناشناس"
-
آغوش تو که باشد
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 14:43
آغوش تو که باشد، -مهربانی اش را می گویم- زمستان را هم به سخره می گیرم ... بی هیچ ترس و تردیدی از این همه سرمایی که حتی نفس در سینه می خشکاند . "شاعر: ناشناس"
-
از برای تو، مفهومی نیست
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 14:42
رود قصیدهی بامدادی را در دلتای شب مکرر میکند و روز از آخرین نفس شب پر انتظار آغاز میشود و -اینک- سپیده دمی که شعله چراغ مرا در طاقچه بیرنگ میکند تا مرغکان بومی رنگ را در بوتههای قالی از سکوت خواب برانگیزد، پنداری آفتابی است که به آشتی در خون من طالع می شود *** اینک محراب مذهبی جاودانی که در آن عابد و معبود عبادت...
-
وقـتـی تـو نـیسـتی
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 18:43
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وقـتـی تـو نـیسـتی خـدا را صـدا می زنـم وقـتـی خـدا نـیست تـو را ..... تـو شبـیه خـدا شـده ای یا خـدا شبـیه تـوست ؟ ! شاعر: ناشناس
-
هرچه بیشتر دنبالت می گردم...
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 17:40
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 میگفتی: دنیا کوچک است تا آنجا که شمال و جنوب لای ِ انگشتانت محو می شوند !! ... و خورشید میتواند از چشمی طلوع کند و درچشم ِ دیگرت غروب !! ... آن قدر کوچک (!) که بزرگ ترین سیاره در فنجانت بنشیند ُ هزار نسل ِ بعد ِ خویش را به استقبال و بدرقه در آغوش بفشاری !! ... آن...
-
پناه بر عشق!
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 17:37
پناه بر عشق ! دو رکعت گریستن در آستین آسمان برای دوری از یادهای تو واجب است واجب است تا از قنوت جهان راهی به آتنا فی مشعر الجنون بیابم ! از: سید علی صالحی
-
نخستین نگاه...
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 08:07
نخستین نگا ه؛ لحظه ای است که در میان خواب و بیداری زندگی جدایی می اندازد . نخستین نگاه دوست شبیه روحی است که در حال پرواز باشد و آسمان و زمین از آن سر میزند . نخستین نگاه شریک زندگی نشانگر سخن خدا است که فرمود : بشنو . نخستین بوسه؛ نخستین جرعه ای است از جام فرشتگان و چشمه عشق . واژه ای است که از دهان بیرون می آید و...
-
تیری در قلب!
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 08:02
به نظر میرسد که من با تیری در قلبم متولد شده ام. تیری که تحمل فشار آن در قلب دردناک است و خارج کردن آن تیر دردآور... "گزیده ای از نامه خلیل جبران به ماری ، فوریه 1912 – از کتاب دلتنگی های پنهان"
-
مناجات
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 08:01
اینک تو کجا هستی ای یار من ! آیا به مانند نسیم شب زنده داری میکنی؟ آیا ناله و فریاد دریاها را میشنوی و آیا به ضعف و خواری من مینگری و از شکیباییام آگاهی؟؟ کجا هستی ای زندگی من! اینک تاریکی مرا در آغوش گرفت و اندوه بر من غلبه یافت. در هوا لبخند بزن تا زنده شوم . کجا هستی ای عشق من ؟؟ آه !!! چقدر عشق بزرگ است و من...
-
مروارید
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 07:51
صدفی به صدف مجاورش گفت : در درونم درد بزرگی احساس میکنم، دردی سنگین که سخت مرا میرنجاند . صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت : ستایش از آن آسمان ها و دریاهاست . من در درونم هیچ دردی احساس نمیکنم . ظاهر و باطنم خوب و سلامت است . در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید . به آن که ظاهر و باطنش خوب و...