-
سلام ؛ حال من خوب است
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 11:33
سلام ؛ حال من خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . . با این همه اگر عمری باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه دل کسی در سینه بلرزد و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . . تا یادم نرفته است بنویسم : دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . . خواب باران و...
-
به تماشای من بیا!
شنبه 30 مهرماه سال 1390 11:56
نه! هرگز شب را باور نکردم چرا که در فراسوهای دهلیزش به امید دریچه ئی دل بسته بودم. *** شکوهی در جانم تنوره می کشد گوئی از پاک ترین هوای کوهستان لبالب قدحی در کشیده ام. در فرصت میان ستاره ها شلنگ انداز رقصی میکنم- دیوانه به تماشای من بیا! " احمد شاملو" دفتر: از مجموعه آیدا در آینه / وصل...
-
ساده نگذر !
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 08:22
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ساده نگذر ! نگاهت را کوک کنـ شایــد ... کسے راز دلتـ را پیدا کــرد٬ و با خیسے چشمانتــ همـ آغوشے کـــرد . "منبع: اینترنت"
-
بر سرمای درون
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 08:17
همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد پروازی نه، گریز گاهی گردد آی عشق آی عشق چهره آبیات پیدا نیست. و خنکای مرهمی بر شعله زخمی نه شور شعله بر سرمای درون آی عشق آی عشق چهره ی سرخت پیدا نیست. غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن و دنج ِ رهایی بر گریز ِ حضور، سیاهی بر آرامش آبی و سبزه ی برگچه بر ارغوان آی عشق آی عشق...
-
انگشتان من چه به انگشتان تو میآیند
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 07:06
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بُگذار زمانــه از حِسادت بـترکـد انگــشتان مـن چــه بــه انـگشـتان تــو مـی آیند... "منبع: اینترنت"
-
بانو ... (3)
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 06:54
1) زندگی قرص نانی است روی آب حوض خانهی خاطرات سهم ماهی های سرخ که همیشه عاشقند باور کن 2) انتظار بارانی را میکشم که پلک بر هم بگذارم باریده است ! بانو ! به تماشای باران ستارهها بی چتر بیا . 3) پیچک نگاهم دزدانه تا پشت پنجرهی اتاق تو بالا آمده به کجا خیره شدهای! باران که بگیرد تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود ....
-
میخواهم آب شوم در گستره افق
دوشنبه 25 مهرماه سال 1390 08:06
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 میخواهم آب شوم در گستره افق آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز میشود، میخواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم، حس میکنم و میدانم دست میسایم و میترسم ، باور میکنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به...
-
کافه...
دوشنبه 25 مهرماه سال 1390 07:56
من شیفتهی میزهای کوچک کافهای هستم که بهانه نزدیکتر نشستنمان میشود... و من روبروی تو می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یکجا بگویم. شاعر: ناشناس! پ.ن: شعر به این زیباااااااایی و شاعرش ناشناس! هر چه گشتیم، یافت نشد!
-
دلــم آرامــش می خــواهد
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 09:56
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دلــم آرامــش می خــواهد در بـــی دلهـــره تـــرین آغـــوش دنیـــا ... "منبع: اینترنت"
-
آتشزنهای ویرانگر
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 09:26
نه، نمیتوانم فراموشت کنم زخمهای من، بیحضور تو از تسکین سر باز میزنند بالهای من تکهتکه فرو میریزند برههای مسیح را میبینم که به دنبالم میدوند و نشان فلوت تو را میپرسند نه، نمیتوانم فراموشت کنم خیابانها بیحضور تو راههای آشکار جهنماند تو پرندهیی معصومی که راهش را در باغ حیاط زندانی گم کرده است تک صورتی...
-
سلامهایم را به عطر و آینه آغشته میکنم
شنبه 23 مهرماه سال 1390 12:59
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سلامهایم را به عطر و آینه آغشته میکنم هر روز چقدر پنجرهات برای سر زدن یک نسیم جا دارد؟ "منبع: اینترنت"
-
رواق منظر چشم من آشیانه توست
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 08:07
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل لطیفه های عجب زیر دام و دانه توست دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن که این مفرح یاقوت در خزانه توست به تن مقصرم از دولت ملازمتت ولی خلاصه جان خاک آستانه...
-
جهان چیزی شبیه موهای توست
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 09:32
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 جهان چیزی شبیه موهای توست؛ سیاه و سرکش و پیچیده . خیال کن چه بی بختم من که به نسیمی حتی، جهانم آشوب می شود ! منبع: اینترنت"
-
من آن جا نیستم
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 07:59
رها کن سنگِ گوشهی گورستان را من آن جا نیستم وقتی باران میبارد دستت را بر شیشههای خیس پنجره بگذار تا گونههای مرا نوازش کرده باشی این دستهای همیشه شوخ من است که هنگام بازگشتنت به خانه در غروبهای پاییزی موهایت را به پیشانیات میریزد، نه نسیم لمس کن تن درختان جنگل را برای در آغوش کشیدن من این گرانیتِ گرد گرفته را...
-
من و تو پیروزیم
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 07:57
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از همان روز که هنوز یادم نیست و تو مرا در لیوان دلت جا دادی مدت ها می گذرد و هنوز بوی کاهگل های سقف دلت یادم هست و من آنقدر از در کوچه ی گل یاس ات گذر کردم که الآن شده ایم دوست و تو لیوان منی گرچه نیمه ای خالی داری ولی من به تو گویم که در این دعوا من و تو پیروزیم...
-
نه، فوارهی زیبا!
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 07:07
نه، فوارهی زیبا! تو نمیتوانی به پرندگان دست سایی تو اسیر و رهایی پای در گل و آزاد محبوبههای تو پشهگان کورند که از سر اتفاق بر گلها خواب میروند. "محمد شمس لنگرودی"
-
حکایت باران بی امان است
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 07:04
حکایتِ بارانِ بی امان است این گونه که من دوستت میدارم ... شوریده وار و پریشان باریدن بر خزه ها و خیزابها به بیراهه و راهها تاختن بیتاب ٬ بیقرار دریایی جستن و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن و تو را به یاد آوردن حکایت بارانی بیقرار است این گونه که من دوستت میدارم ... "محمد شمس لنگرودی" درباره شاعر:...
-
اندیشیدن به تو زیباست
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 08:57
اندیشیدن به تو زیباست و امید بخش چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند اما امید برایم بس نیست دیگر نمیخواهم گوش دهم می خواهم خود نغمه سر دهم ... "ناظم حکمت"
-
عاشقانه ها
شنبه 16 مهرماه سال 1390 14:24
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 پروانه ها انقدر کوچکند که جای هیچکس راتنگ نمیکنند... ولی باز هم فروتنانه خود را از میان تا میکنند. *** در امتداد نگاهت خانه ساخته ام، یادت باشد نگاهت را یک دم برداری خانه خراب میشوم. *** بُغض ِ این روزهایم - آسمانی - می خواهد به - وُسعَتِ - دَستانِ - تو - برای...
-
دشتهایی چه فراخ!
شنبه 16 مهرماه سال 1390 08:57
دشتهایی چه فراخ! کوههایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی میآمد! من در این آبادی، پی چیزی میگشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی پشت تبریزیها غفلت پاکی بود، که صدایم میزد پای نیزاری ماندم، باد میآمد، گوش دادم: چه کسی با من، حرف میزند؟ سوسماری لغزید راه افتادم یونجهزاری سر راه بعد جالیز خیار، بوتههای گل...
-
تنها مخاطب بادهای جهان
شنبه 16 مهرماه سال 1390 08:23
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 صدای همهمه میآید . و من مخاطب تنهای بادهای جهانم و رودهای جهان رمز پاک محو شدن را به من میآموزند، فقط به من و من مفسر گنجشکهای دره گنگم و گوشواره عرفان نشان تبت را برای گوش بی آذین دختران بنارس کنار جاده «سرنات» شرح داده ام به دوش من بگذار ای سرود صبح «ودا»ها...
-
تنهایی...
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 13:04
تنهایی ذره ذره خودی نشان میدهد وقتی تو آن قدر کم پیدایی که سنگینی روزگارم را مورچهها به کول میکشند و من تماشایشان میکنم. از: مهدیه لطیفی
-
زیباترین حرفت را بگو
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 08:05
... همهی برگ و بهار در سرانگشتانِ توست . هوای گسترده در نقرهی انگشتانت میسوزد و زلالیِ چشمهساران از باران و خورشیدِ تو سیراب میشود . □ زیباترین حرفت را بگو شکنجهی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن و هراس مدار از آن که بگویند ترانهیی بیهوده میخوانید. ــ چرا که ترانهی ما ترانهی بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست...
-
دلخــــور که میشوم...
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 13:39
دلخــــور که میشوم بغض میــکنم ... می آیم پشت صفحه ی مانیتورم ... کامنت مینویسم و صورتک میگذارم ... صورتکی که میخندد ":D" و پشتش قایم میشوم که فکر کنی میخندم و بخندی... اشکهایم میـــــــآیند و من مدام با صورتک مجازی ام میخندم ... تو که میــخندی باورم میشـــود ... شاد میشوم اشکهام روی گونه ام می خشکند ......
-
جاذبه قانون چشمهای تو بود
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 07:14
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سرخ میشوم سبز میشوم نگاه به نگاهم که میشوی هوای باغهای سیب از سرم میافتد ... جاذبه قانون چشمهای تو بود. "منبع: اینترنت"
-
عطر تو...
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 06:56
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گاه می خواهم فرار کنم از تو، از خودم اما به کجا؟ هوا هم بوی تو را میدهد یک، دو، سه... نفس را در سینه حبس میکنم چشمانم را میبندم پلک هایم را محکم میفشارم تصویر تو لحظه به لحظه پررنگتر میشود بوی تو در سرم میپیچد مست میشوم دستانم را به زاویه نود از بدنم باز...
-
جز دوری نام تو
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 11:01
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 جز دوری نام تو که بلند تر از خیال کاغذ های من است این روزها هر چه می نویسم خط میزنم چرا همیشه در شعر های بی چرک نویس من جا برای تو این همه تنگ است ؟ می گذارمت برای وسعت آیینه در تاریکی اتاقم از: سیروس جمالی
-
او سه چیز را دوست داشت
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 10:10
او در این دنیا سه چیز را دوست داشت: دعای شامگاهی؛ طاووس سفید؛ و نقشه رنگ پریده آمریکا. و سه چیز را دوست نداشت: گریه کودکان؛ مربای تمشک با چائی؛ و پرخاشجویی زنانه. ... و من همسر او بودم. "آنا آخماتوا" از مجموعه: شامگاه / ترجمه: احمد پوری"
-
حسادت!
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 14:07
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 این همه حسود بودم و نمی دانستم؟!؟ به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت میکنند به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد به همه شان حسادت میکنم من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم طبیعت پر از نفس های آدمهاست که مرا وادار...
-
کوچه
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 10:50
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...