-
بگذار کمی از هم جدا شویم
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1392 12:30
بگذار کمی از هم جدا شویم برای نیکداشت این عشق، ای معشوق من و نیکداشت خودمان بگذار کمی فاصله بگیریم چون می خواهم عشقم را بپرورانی چون می خواهم کمی هم از من متنفر باشی تو را قسم به آنچه داریم از خاطره هایی که برای هر دویمان با ارزش بود قسم به عشقی آسمانی که هنوز بر لبهایمان نقش بسته است و بر دستهایمان کنده ... قسم به...
-
دوستت میدارم
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 09:22
دوستت میدارم! چونان بلوطی که زخم یادگارِ عشقی برباد رفته را! ستارهای که شب را برای چشمک زدن! و پرندهای اسیر که پرندهی آزادی را! تا رهایی به بار بنشیند، آن سوی حیرانیِ میلههای قفس! " یغما گلرویی " از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم دفتر اول: من وارث تمام بردهگان...
-
تو را دوست میدارم
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 09:21
تو را دوست میدارم ! چرا که تو آزادی در پسِ رنگین کمانِ بیپرسشِ سَربَند، در سایهسارِ هر چه نباید کرد ! در بوسههای نخستِ هر دیدار، و آن سوی نگاهِ عاصیام که چشمان بیقرارِ هزار پلنگِ خسته پیش از جهیدنِ واپسین را با خود دارد ! " یغما گلرویی " از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می...
-
دادگاه خانواده
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 09:20
از امروز جهنم زیر پایت است از امروز که هر لحظه هزار بار سینه هایت را میان تنت گم می کنی و شیرت در تمام قوطی های جهان خشک می شود بغض می کنی و دود اجاق های کور دنیا به چشمت می رود روی شکمت دست می کشی و ترک های حاملگی جای پنجه های ببری عقیم اند که هرشب دشت های گرسنه را به خانه می آورد و ناخن های پس از معاشقه اش را سیر می...
-
حوّا هم که باشی
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 09:19
حوّا هم که باشی من آدم نمی شوم پس بی خودی جای بوسه سیب تعارفَم نکن ! "رضا کاظمی"
-
عطر گیسوان تو
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 09:19
عطر گیسوهات را نسیم نه از سمرقند می آورد، نه بخارا حالا دیگر همه ی زنانِ شهر بوی تو را می دهند ! "رضا کاظمی"
-
صدای پای تو
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 09:17
صدای قلب نیست صدای پای توست که شبها در سینه ام می دوی کافی ست خسته شوی کافی ست بایستی ! * "گروس عبدالملکیان" ----------------------------------------------------- * بر وزن ایستادن.
-
فقط برای بوسیدن دستهای تو
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 12:01
ســرم را نــه ظلــم مــی تــواند خــم کنــد، نــه مــرگ، نــه تــرس ! ســرم فقــط بــرای بــوسیــدن دســتهــای تــو خــم مــی شــود ... " ناظم حکمت " ------------------------------------------------------------------ + سلام به همه خوبان. چند روزی به دلیل مشغله کاری و ... نبودم و نرسیدم که آپ کنم. عذر مرا...
-
شوق باغبان
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 11:34
آن هنگــام کــه بــا لبــاســی نــودوز بــه دیــدنــم مــی آیــی شــوق بــاغبــانــی بــا مــن اســت کــه گلــی تــازه در بــاغچــه اش روییــده بــاشــد . . . " نزار قبانی "
-
تو تکراری ترین حضور روزگار منی
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 11:33
این که باید فراموش ات می کردم را هم فراموش کردم تو تکراری ترین حضور روزگار منی و من عجیب به آغوش تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام "سید محمد مرکبیان"
-
چشمهایت را به من بده
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 11:32
امروز دوباره صبح با چشمان تو شروع شد از دور نگاهت میکنم برایت بوسه میفرستم فکر میکنم کاش چشمهات مال من بود هنوز اما طناب دار ته چشمانت پیداست هر بار نگاهت کنم ناگزیرم از مردن گذشته توی سرم سوت میکشد بسکه مرده ام و دوباره – تولد!! چشمهایت را به من بده من تاب میسازم از طناب دار جای مردن تاب میخورم کنار تو تا ابد ......
-
مگر چند بار دیگر به دنیا می آیم
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 11:31
مگر چند بار دیگر به دنیا می آیم که یکی را بدون تو بدون لبخندت برسانم به انتها و بارهای دیگر با دست هایی که خاک شده اند دوباره برویم به روی زمینی که رد می شوی و باد که می آید برساند به پیراهنت که این گرد و خاک چقدر عاشق آغوش تو بوده است یک بار منصفانه نیست زندگی کم است برای من که گم ات کردم در اولین نشانه که...
-
هم سطر، هم سپید
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 11:29
صبح است . گنجشک محض می خواند . پاییز، روی وحدت دیوار اوراق می شود . رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را از خواب می پراند : یک سیب در فرصت مشبک زنبیل می پوسد . حسی شبیه غربت اشیا از روی پلک می گذرد . بین درخت و ثانیه سبز تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد . اما ای حرمت سپیدی کاغذ ! نبض حروف ما در غیبت مرکب مشاق می زند . در...
-
به باغ همسفران
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 11:28
صدا کن مرا . صدای تو خوب است . صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید . در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم . بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد . و خاصیت عشق این است . کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم،...
-
دل بستن به تو...
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 14:39
خوردن یک سیب رسیدهی سفید در یک روز شفاف و روشن زمستانی محبوب من ! دل بستن به تو مثل شادمانی نفس کشیدن است در یک درختزار پوشیده از برف ! " ناظم حکمت " --------------------------------------------------------------- دفتر عشق: شعر هایم به تمنای چشمان توست چشمهایت را نبند هستی ام به باد می رود ... "منبع:...
-
فرار نکن
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 14:38
وقتی سیگارت را در قلب ماهی که به پنجره تابیده است خاموش میکنی یعنی دیوانه ای نه یعنی تحقیر شده ای و جهان برای تو کوچک است آن قدر کوچک که فیلی می تواند, خیلی راحت تمام دریاها را ... به یک جرعه بالا بکشد پس سعی کن با همه چیز کنار بیایی فرار نکن زمین به شکل احمقانه ای گرد است "رسول یونان"
-
تو نیستی و هنوز ...
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 14:37
تو نیستی و هنوز مورچهها شیار گندم را دوست دارند و چراغ هواپیما در شب دیده میشود عزیزم هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر میگیرد از ریل خارج نمیشود . "غلامرضا بروسان"
-
خسته ام
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 14:36
خسته ام... پلک هات را ببند می خواهم کمی بخوابم. "رضا کاظمی"
-
می بوسمت
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 14:35
میبوسمت و کلمات خانهنشین میشوند. "رضا کاظمی"
-
نهنگ
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 14:35
بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود عاقبت بارید تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی ... تکلیفِ رنگ موهات در چشم هام روشن نبود تکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم تکلیفِ شمع های روی میز روشن نبود من و تو بارها زمان را در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم و حالا زمان داشت از ما...
-
به من نگاه کن ای انسان من
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 14:33
صدایت میزنم گوش بده قلبم صدایت میزند . شب گرداگردم حصار کشیده است، کجایی، کجایی ای یقینی که نیستی؛ ای یقینی که تو را روزهاست فریاد میزنم . من به تو نگاه میکنم، از پنجره های دلم به ستاره هایت نگاه میکنم ، به ستارههایی که هنوز وجود انسانی اش بر من ظاهر نشده است و من انتظار میکشم و احساس میکنم که تو هم همین...
-
کمی با من بنشین
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 13:38
کمی با من بنشین تا در آن نقشه جغرافیایی عشق، تجدید نظر کنیم بنشین تا ببینیم تا کجاها مرز چشمان توست تا کجاها مرز غم های من کمی با من بنشین تا بر سر شیوه ای از عشق به توافق برسیم ... "نزار قبانی" ----------------------------------------------------------- دفتر عشق: شرمسار دستان توام وقتی به جای دستان من قلم...
-
کافی ست انار دلت ترک بخورد
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 13:37
تنهایی تو را دست های من تاب نمی آورد "کافی ست انار دلت ترک بخورد" دانه دانه هاش بریزد در دهان من تا سرخی صدای خنده هام رنگ تو باشد خودت را از آغوش من نگیر آقای من! دنیا در دستان توست که آغاز می شود. "عباس معروفی"
-
بگو کجای آغوش قرار بگذاریم؟!
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 13:37
هی دختر باران ! زیاد این دست و آن دست نکن ! بترس از دلی که دارد پرپر می شود ...! برای من هیچ قراری نمانده هست... بگو کجای آغوش قرار بگذاریم؟ ! بگو تا عاشقانههایم را بر اندام آب بسایم می خواهم سر تمام دلتنگیهایم را با زلالی رویت ببرم ...!! "بهرنگ قاسمی"
-
از من و چشمانم نگذر
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 13:36
ثانیه ای صبر کن. از من و چشمانم نگذر ، تا ابد که نمی شود کنار جاده نشست بیا کنارم بنشین ، هنوز جایی برایت هست ... آسمان و زمین هنوز می چرخند بی قانون، بی قانون در سر آشفته من. تکه ای از زمینم، گوشه ای از آسمان، ذرهای از خدا و تصویری از تو ... لحظه ها را به جانم انداخته ای که چه؟؟ جانم را از دریچه ربوده ای! سکوتم ته...
-
زندگی یعنی امیدوار بودن
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:42
زندگی یعنی امیدوار بودن محبوب من ! زندگی مشغلهای جدی است درست مثل دوست داشتن تو … " ناظم حکمت "
-
دوستت دارم و ...
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:41
دوستت دارم و عشق تو از نامم می تراود مثل شیره ی تک درختی مجروح در حیاط زیارتگاهی. "شمس لنگرودی "
-
غربت یعنی صندلی خالی تو
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:39
غربت یعنی صندلی خالی تو وقتی زمینم وارونه می چرخد . آنجا که منم نه ابتدای خلقت است و نه انتهای آفرینش . آنجا صفرترین نقطه دنیاست شرمناک ترین بی پناهی انسان . آنجا ناگهان ترین بغض تاریخ است . غربت نبودن تو نیست نزدیک ترین ساحل دور افتاده ایست که گاهی در چشمان تو جا می ماند . در آغوش تو گاهی حتی غریب بوده ام . غریب که...
-
بی قرار دلتنگی های توام
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:38
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بی قرار دلتنگی های توام وقتی در آغوش من جا می مانند و دسته ای از ستارگان که تو آنجا می کاری . من به شب عادت کرده ام به دریچه ها و به خطوط محو پستانهایت که جاده را به انحنا می کشد . بانوی شریف قصه ی من ! می دانی کدام نقطه ی شب با بوسه ی تو بالغ شد ؟ شعر از: فرید
-
چون رود جاریام کن
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:38
چون رود جاریام کن و چون کوه استوار مانند باد ... پر عطش گشت باغها مثل ستاره ... آینه دار چراغ ها گاهی برای بازی خیل فرشتگان تن را میان حادثه ها رهسپار کن تا خود ببینی از همه دنیا بریده ام دل را برای دیدن خود بی قرار کن ... "لیلا مومن پور"