دارم به دستت میرسم
مثل نامهای که لای کولهای پیر جا مانده بود
یا راهی که سخت بود وُ برگشت خورده بود
دارم به دستهای تو میرسم
مثل بادبانهایی که به نیزههای دُن کیشوتی میرسند،
که پاره شوند، که رها شوند
مثل ماهییِ سیاه صمد
که دل به دل نهنگ میزند
و در آبهای آزاد نفس میکشد
دارم به دستت میرسم!
مثل من که به دستهای تو میرسد
از آن بالا میرود، خدا میچیند
تو را میبوسد
وَ آرام میمیرد..!
"افشین صالحی"
از کتاب: کاش جایی بود، که نبود