غمگین،
میان درختان نشسته ای ..
این عکس باید
در جنگل های شمال گرفته شده باشد
اما شمال و جنوب نقشه اهمیتی ندارد
و فرقی نمی کند
چه روز و چه ماه و چه سالی بوده ...
تنها تو اهمیت داری
و چشمان ابری ات
که گویی
سوختن جنگلی را می نگریسته اند !
تنها تو اهمیت داری !
سفیدبرفی رفته با شهزاده ی قصه
که من
یکی از هفت کوتوله زندگی ات بودم ...
کاش درختی می شدم
که به آن تکیه داده ای !
" یغما گلرویی "
از کتاب: باران برای تو می بارد / پرتره-دو
-----------------------------------
+ تولد مبارک یغمای عزیز
با سلام من خوب شعر گفتن را نمیدانم اما حس خوب شعر را می فهمم .
به وبلاگتان بسیار می آیم و مدام این اشعار زیبا را میخوانم و خواستم برای اولین با تا همیشه از شما انسان خوش ذوق تشکر کنم . مستتدام باشید.
لطف شما مستدام دوست گرانقدرم
عاااالی
ببین این بخش چطور می درخشه :
"و چشمان ابری ات
که گویی
سوختن جنگلی را می نگریسته اند."
بله
واقعا می درخشد
هوا سرد است و
آتشِ نگاهِ تو روشن ….
چایِ باران
در فنجانِ قهوه ای چشمم
دَم کشیده است…
نترس !
لب های شانه ات را نزدیک تر کن
دردهایم از دهن افتاده است …
(۲)
در کافه ی تنهایی ام
خاطراتت
دود می شود
حلقه حلقه
دورِ چشمم…
مینا آقا زاده
وبلاگتون بی نظیره جناب
بسیار به دل نشست
خدا قوت