کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تا مرز جنون

کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه، بی‌ابهام
سخنانم را در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون.

"محمدرضا شفیعی کدکنی"
 

برگرفته از کتاب: "در کوچه باغ شعر نو" / به کوشش پروانه طاهری

انتشارات محراب دانش / چاپ دوم 1388

 -------------------------------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

همیشه دلتنگی به خاطر نبودن شخصی نیست .
گاهی به علت حضور کسی در کنارت است

که حواسش به تو نیست..!

"ناشناس"

{منبع:نت}

تشویش

وقتی از قتل قناری گفتی

دل پر ریخته ام وحشت کرد

وقتی آواز درختان تبر خورده ی باغ

در فضا می پیچید

از تو می پرسیدم:

«به کجا باید رفت؟»

 

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از غربت تنهایی هاست

برگ بید است که با زمزمه جاری باد

تن به وارستن از ورطه هستی می داد.

 

یک نفر دارد فریاد زنان می گوید:

«در قفس طوطی مرد

و زبان سرخش

سر سبزش را بر باد سپرد»

 

من که روزی فریادم بی تشویش

می توانست جهانی را آتش بزند

در شب گیسوی تو

گم شد از وحشت خویش.

 

"حمید مصدق"

 

برگرفته از کتاب: "در کوچه باغ شعر نو" / به کوشش پروانه طاهری

انتشارات محراب دانش / چاپ دوم 1388



ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست‌های سیمانی.
...

در کوچه باد می آید
این ابتدای ویرانی است
آن روز هم که دست‌های تو ویران شدند باد می آمد
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان، دروغ وزیدن می‌گذرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سرشکسته پناه آورد ؟
ما مثل مرده های هزاران هزارساله به هم می رسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد
من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار، ای یگانه ترین یار

آن شراب مگر چندساله بود ؟

ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ تخیل
به داس های واژگون شده ی بیکار
و دانه های زندانی.
نگاه کن که چه برفی می بارد ...
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره هم‌خوابه می‌شود
و در تنش فوران می‌کنند
فواره های سبز ساقه های سبک‌بار
شکوفه خواهد داد ای یار، ای یگانه ترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد ...

 

"فروغ فرخزاد"

 

از مجموعه: "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"

برگرفته از کتاب: "در کوچه باغ شعر نو" / به کوشش پروانه طاهری

انتشارات محراب دانش / چاپ دوم 1388

--------------------------------------------------------------


پ.ن: در جستجویی که در اینترنت داشتم متوجه شدم که تمامی نسخه های موجود این شعر زیبا -که یکی از آثار برجسته زنده یاد فروغ فرخزاد است- پر از ایرادهای نوشتاری و ویرایشی است! لذا سعی شده متن ذیل کاملا منطبق با نسخه کتاب بوده و از نظر ویرایشی و ویراستاری نیز (نه کامل) بلکه تا حد امکان بدون ایراد تقدیم دوستان شود.

خوانش متن کامل این شعر زیبا را به همه دوستان توصیه می کنم.


 (شعر کامل در ادامه مطلب)

 

ادامه مطلب ...