هنوز بوی پیراهن تو
با طعم خیسِ همان فتیر نازکِ برشته با من است.
...
جز ما کسی خبر نداشت
که در خانه با خواهش باران و بوسه چه میکنیم
ما در خفای پرده حتی
از احتمال دیدن حضرت آینه هم سخن میگفتیم
حالمان خوش بود
چراغهای دوردستِ درهی دربند
علامت روشن زندگانی از آوازهای محرمانه بود
و ما خوب میدانستیم
به خاطر آن بهاری که قول قناری و نرگس است
باید به هر حوصله با زمستان زمهریر مدارا کنیم.
"سیدعلی صالحی"
از مجموعه: سفر بخیر مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت
متن کامل شعر در وبسایت رسمی سیدعلی صالحی