در دایره ی
تاریک فنجان فال
عکس فانوس
ستاره و عطر اطلسی افتاده است
شاید شروع
نور
نشانهیی از
بازگشت نگاه گرم تو باشد
باید به
طراوت تقویم های کهنه سفر کنم
تقویم ناب
ترین ترانه ی نمناک
قویم سبزترین
سلام اول صبح
تقویم دور
دیدار بوسه و دست
شاید در
ازدحام روزها
یا در انتهای
همان کوچه ی شاد شمشادها
شاعری دلشکار
را ببینم
که شیرین
ترین نام جهان را زیر لب تکرار می کند
و تلخ می
گرید
"یغما گلرویی"