جانا به
غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو
از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه
فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه
نمیدانی یا نامه نمیخوانی
"مولانا"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...از آتش تو فتاده جانم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش
از حسرت آنکه گیرمت در آغوش
هرجای کنم فغان و هر سوی خروش
"مولانا"
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
"مولانا"
شعر کامل در ادامه مطلب
از روی تو من همیشه گلشن بودم
وز دیدن تو دو دیده روشن بودم
من میگفتم چشم بد از روی تو دور
جانا مگر آن چشم بدت من بودم.
"مولانا"
شعر مشابه از ابوسعید ابوالخیر:
این جهان با تو خوش است و
آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و
آن جهان بیمن مرو
"مولانا"
آن شب که دهی نور چو مه تا به سحرگاه
من در پی ماه تو چو سیاره دوانم
وان روز که سر برزنی از شرق چو خورشید
ماننده خورشید سراسر همه جانم.
"مولانا"
ای در دل من نشسته بگشاده دری
جز تو دگری نجویم و کو دگری
با هرکه ز دل داد زدم دفعی گفت
تو دفع مده که نیست از تو گذری
"مولانا"
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم
کم خور دو سه پیمانه
"مولانا"
دیدن روی تو هم از بامداد
درد مرا بین که چه آرام داد
"مولانا"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
باز رسیدیم ز میخانه مست
باز رهیدیم ز بالا و پست
جمله مستان خوش و رقصان شدند
دست زنید ای صنمان دست دست
ماهی و دریا همه مستی کنند
چونک سر زلف تو افتاده شست.
...
"مولانا"
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
"مولانا"
ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر کن
ای زلف شب مثالش در نیم شب سحر کن
چنگی که زد دل و جان در عشق بانوا کن
نیهای بیزبان را زان شهد پرشکر کن.
"مولانا"
آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد
از رنگ بلور تو شیرین شده جور تو
هر چند که جور تو بس تند قدم دارد
"مولانا"
------------------------------------------
متن کامل شعر:
آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد
از رنگ بلور تو شیرین شده جور تو
هر چند که جور تو بس تند قدم دارد
ای نازش حور از تو وی تابش نور از تو
ای آنک دو صد چون مه شاگرد و حشم دارد
ور خود حشمش نبود خورشید بود تنها
آخر حشم حسنش صد طبل و علم دارد
بس عاشق آشفته آسوده و خوش خفته
در سایه آن زلفی کو حلقه و خم دارد
گفتم به نگار من کز جور مرا مشکن
گفتا به صدف مانی کو در به شکم دارد
تا نشکنی ای شیدا آن در نشود پیدا
آن در بت من باشد یا شکل بتم دارد
شمس الحق تبریزی بر لوح چو پیدا شد
والله که بسی منت بر لوح و قلم دارد.
"مولانا"
برگرفته از کانال: باران دل
baran_e_del@
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را.
"مولانا"
-----------------------------------------
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
"مولانا"