پی نوشت:
+ این شعر، قسمت هایی گزینش شده از شعر بلند "تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی شناسد" است.
++ با اینکه قبلا قسمت هایی از این شعر بلند را در وبلاگم منتشر کرده بودم اما حیفم آمد که یک بار دیگر این اشعار را منتشر نکنم. البته اینبار کاملتر، گزینش شده و پشت سر هم که قطعا خواندن آن لطف بیشتری خواهد داشت.ای که چون زمستانی
و من دوست دارمت
دستت را از من مگیر
برای بالا پوش پشمینات
از بازیهای کودکانهام مترس.
همیشه آرزو داشتهام
روی برف، شعر بنویسم
روی برف، عاشق شوم
و دریابم که عاشق
چگونه با آتش ِ برف میسوزد!
از: نزار قبانی
برگرفته از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر
ترجمه: موسی بیدج ، نشر ثالث ، چاپ چهارم 1390
بانوی من!
که چون سنجابی ترسان
بر درختان سینه ام می آویزی
عاشقان جهان
در نیمه تابستان عاشق شده اند
منظومه های عشق
در نیمه تابستان سروده شده اند
انقلاب های آزادی
در نیمه تابستان برپا شده اند
اما
رخصت فرما
از این عادت تابستانی
خود را باز دارم
و با تو
بر بالشی از نخ نقره
و پنبهی برف سربگذارم.
از: نزار قبانی
برگرفته از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر
ترجمه: موسی بیدج ، نشر ثالث ، چاپ چهارم 1390
شعرهای عاشقانه ام
بافته
انگشتان توست
و ملیله دوزی
زیبایی ات.
پس
هرگاه
مردم شعر
تازه ای از من بخوانند
تو را سپاس
می گویند.
*
تمام گل هایم
محصول باغ تو
باده ام
ارمغان تاک
تو
انگشتری هایم
از کان طلای
توست
و شعرهایم
امضای تو را
در پای خود دارد.
*
ای که قامتت
از بادبان
بالاتر
و فضای
چشمانت
گسترده تر از
آزادیست
تو زیباتری
از کتاب های
نوشته و نانوشته من
و سروده های
آمده و نیامده ام.
*
نمی توانم
زنده بمانم
بی هوایی که
نفس می کشی
بی کتابی که
می خوانی
بی قهوه ای
که می نوشی
بی آهنگی که
می شنوی.
*
عشق
این است که
جغرافیایی نداشته باشد
و تو
تاریخی
نداشته باشی
عشق این است
که تو
با صدای من
سخن بگویی
با چشمان من
ببینی
و هستی را
با انگشتان
من
کشف کنی.
از: نزار قبانی
برگرفته از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر
ترجمه: موسی بیدج ، نشر ثالث ، چاپ چهارم 1390
---------------------------------------------------------
شعر کامل در ادامه مطلب
وقتی تو را دوست می دارم
بارانی سبز می بارم
بارانی آبی
بارانی سرخ
بارانی از همه رنگ
از مژگانم گندم می روید
انگور
انجیر
ریحان و لیمو
وقتی تو را دوست می دارم
ماه از من طلوع می کند
و تابستانی زاده می شود
گنجشکان مهاجر باز می آیند
وچشمه ها سرشار می شوند
وقتی به قهوه خانه می روم
دوستانم
گمان می کنند که بوستانم ...
از: نزار قبانی
برگرفته از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر
ترجمه: موسی بیدج ، نشر ثالث ، چاپ چهارم 1390