کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تو را در روزگاری دوست دارم ...

نه معماری بلند آوازه ام
نه پیکره تراشی از روزگار رنسانس
نه آشنای دیرینه مرمر .
اما می خواهم بدانی
تن زیبای تو را چگونه ساخته ام
و با گل و ستاره و شعر آراسته ام
و با ظرافت خط کوفی .
نمی خواهم
توانایی ام را در بازسرایی تو به رخ بکشم
و در چاپ دوباره ات
و در نقطه گذاری ات از الف تا ی .
که عادت ندارم
از کتاب های تازه ام سخن بگویم
و از زنی
که افتخار عشق اش را داشته ام
و افتخار تالیفش را
ـ از فرق سر تا پنجه پا ـ
که چنین کاری
شایسته تاریخ شعرم نیست
و نه شایسته دلبر.

نمی خواهم شماره کنم
خال هایی را
که بر نقره شانه ات کاشته ام
چراغانی را
که در خیابان چشمانت آویخته ام
ماهیانی را
که در خلیج های تو پرورده ام
ستارگانی را
که لای پیراهنت یافته ام
یا کبوترانی را
که میان سینه ات پنهان ساخته ام.
که چنین کاری
شایسته ی غرور من نیست
و کبریای تو.

بانوی من !
رسوایی زیبایم !
که با تو خوشبو می شوم.
تو شعری شکوهمندی
که آرزو می کنم
امضای من در پای تو باشد
و سحر بیانی
که طلا و لاجوردش می چکد.
مگر می توانم
در میدان های شعر فریاد نزنم :
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم.
مگر می توانم
خورشید را در کشوهایم نگه دارم
مگر می شود
با تو در پارکی قدم بزنم
و ماهواره ها
کشف نکنند که تو دلدار منی .

بانوی من !
شعر آبرویم را برده است
و واژگان رسوایت ساخته اند
من مردی هستم
که جز عشقم را نمی پوشم
و تو زنی که جز لطافتت را .
پس کجا برویم دلبرم؟
و نشان عشق را چه سان بر سینه بیاویزیم؟
و عید والنتین قدیس را چه سان جشن بگیریم؟
در روزگاری که عشق را نمی شناسد .

بانوی من !
آرزو دارم
در روزگاری دیگری دوستت می داشتم.
روزگاری مهربان تر، شاعرانه تر
روزگاری که
شمیم کتاب، شمیم یاسمن
و شمیم آزادی را
بیشتر حس می کرد .

آرزو می کردم
که دوستت می داشتم
در روزگاری که
شمع حاکم بود و هیزم
و بادبزن های ساخت اسپانیا
و نامه ها ی نوشته با پر
و پیراهن های تافته‌ی رنگارنگ.
نه در روزگار موسیقی دیسکو
و ماشین های فراری
و شلوارهای جین چل تکه.

آرزو می کردم
تو را در روزگار دیگری می دیدم
روزگاری که گنجشکان حاکم بودند
آهوان، پلیکان ها یا پریان دریایی .
نقاشان، موسیقی دان‌ها، شاعران،
عاشقان، کودکان و یا دیوانه ها.

آرزو می کردم
که تو از آنِ من بودی
در روزگاری که بر گل ستم نبود
بر شعر، بر نی و بر لطافت زنان.
اما
افسوس دیر رسیده ایم
ما گل عشق را می کاویم
در روزگاری
که عشق را نمی شناسد.

"نزار قبانی"

برگرفته از کتاب: بلقیس و عاشقانه های دیگر
ترجمه: موسی بیدج / نشر ثالث / چاپ چهارم / 1390


پی نوشت:

+ این شعر، قسمت هایی گزینش شده از شعر بلند "تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی شناسد" است.

++ با اینکه قبلا قسمت هایی از این شعر بلند را در وبلاگم منتشر کرده بودم اما حیفم آمد که یک بار دیگر این اشعار را منتشر نکنم. البته اینبار کامل‌تر، گزینش شده و پشت سر هم که قطعا خواندن آن لطف بیشتری خواهد داشت.

+++ کتاب "بلقیس و عاشقانه های دیگر" یکی از عاشقانه ترین مجموعه اشعاری است که تا به امروز خوانده ام. قلم بی نظیر نزار قبانی همراه با گزینش هوشمندانه و ترجمه خوب آقای موسی بیدج مجموعه ای در خور تحسین را کنار هم گرد آورده است.
این کتاب را اکیدا به دوستان خوبم توصیه می کنم.
نظرات 14 + ارسال نظر
شمیم فرهادی چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 10:32 ق.ظ http://farhadi.shamim@yahoo.com

عالی بود شعر رو با تمام وجودم دوس دارم...❤

دنیا سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 12:18 ق.ظ http://www.bloodorange94.blogfa.com

درروزگاری که عشق رانمی شناسند..
نزارعالیه

حسین سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 09:47 ق.ظ

ترکیب این کلمات به گونه ای است که تصور این جملات با این کلمات بسیار سخت و غیر قابل باور است..قبانی شاعری بزرگ و جهانی بوده است..

شجیرات سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام...میتونید عربی این شعر رو به ایمیلم بفرستید،لازمش دارم...

آیسا جمعه 24 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:08 ب.ظ

مدت زمان زیادی نیس ک خواننده وبلاگ شما شده ام
خ خوبه خیلی.. شعرهای خ خوبی میذارین
لطفا ادامه.دهید.. ممنون

محمد شیرین زاده جمعه 24 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:52 ب.ظ http://m-bibak.blogfa.com

سفر باید کرد

گاه با یک تن سرد

از پس تیرگی مبهم شب

به هم آغوشی یک حس غریب

به سکوتی موزون

که پر از ایهام است

در حجوم بی وقف زمان

چشم ها را باید بست

و به معنای صداقت اندیشید

به ستایش شبنم باید رفت

تا آواز حقیقت راشنید

عطر چمن را باید بوسید

تا به شکوه یک جوانه

در دل خاک رسید

به نم نم باران سوگند

زندگی زیباست

و طراوت جاریست

پیله ها را باید بگشاییم از هم

تا پروانه شدن مرزی نیست

گرچه شب تاریک است ولی

تا سحر گاه گل سرخ راهی نیست ...



((محمد شیرین زاده))

سارا پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:17 ب.ظ http://saraie.persianblog.ir/

بانوی من !
آرزو دارم
در روزگاری دیگری دوستت می داشتم.
روزگاری مهربان تر، شاعرانه تر
روزگاری که
شمیم کتاب، شمیم یاسمن
و شمیم آزادی را
بیشتر حس می کرد .

تنها پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:53 ب.ظ

+ ﯾﻌﻨـے ﻣﯿﺸــﻪ …؟! ﯾـه ﺭﻭﺯ ﺍﺷـکــ ﺑﺮﯾــﺰَﻡ ...
ﺍﻣــّـﺎ… ﺍﺯ ﺭﻭےِ ﺷــٌـღــﻮﻕ… ﺍﺯ ﺭﻭےِ ﺁﺭﺍﻣــِـღــﺶ…
ﺑﺨﺎﻃـِـﺮِ ﺭﺳﯿـﺪﻥ…
اونـَم رسیـدن ﺑـﻪ ﺗــღــﻮ… رسیـدن بـه عشـ♥ـــقـم… رسیـدن بـه زنـدگـ♥ــیم…

ﺧﻮﺷـﺒﺨﺘــے ﺩﺭ ﮐﻨـﺎﺭ ﺗــღــﻮ…
ﯾﻌﻨــے ﻣﯿﺸــﻪ… ؟ میشـه ﯾـﻪ ﺭﻭﺯ‍… ﺩﯾﮕـﻪ ﺍﺷـکــٌ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣـﺘـی ﺑﺨﺎﻃـﺮ ﺟُﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﺩﻟﺘﻨـﮕـے ﻧﺒﺎﺷـﻪ؟!
یـعنـے میـشه… دیـگه تـرس از جـُداشدن واین فـکراے منفـے نباشـه؟!
دیگه نتـرسم از رفتـنتــ ؟؟ تـرس از اینکـه یـه روز دوسـم نداشتـه باشـے؟!
ﯾﻌﻨـے ﻣﯿﺸـﻪ… ﯾـﻪ ﺭﻭﺯ… ﺩﻟﻤـﻮﻥ ﺧـُﻮﺵ ﺑﺸـﻪ ﺍﺯ ﻋﺸـღــﻖ… ازکنارهـم بودن؟!
میشـه کـه… دلـامون ازبودَن کنـار هـم غـرق عشـق و آرامـش بشــه…؟!
میشــه کـه جـٌلـوے هـمه غـرق بوســِتــ❥ کـنم؟! دیـگه از هیـچکـے خجالتــ نکشـم…
یعنـے میشـه بشــے دامـاد این عروسِ عاشــღــق؟
بشـے دلیل زندگیش؟
هـوم؟ یـعنـے میـشه عشقَــ ღــم ؟!
میشـه…؟ ﻫﻤـﻪ ﺣﺴـﺮﺕ ِ ﺯﻧﺪﮔـے ﻭ ﻋﺸـღــﻖ ِ ﻣــ♡ــﺎ ﺭﻭ ﺑﺨـﻮرﻥ؟؟
یـعنـے میـشه که… یـه شبــ … تــ♥ــو بشـے آقایــے و مـرد زندگـےِ من…
مـنم بشـم خانومـے خونـه ےِ تــــــــــو ؟ ^_*

خیلی دوسش دارم واسم دعا کنید

دعا می کنم که به همه آرزوهاتون برسید

تنها پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:35 ب.ظ

مستقل ترین زن جهان هم که باشی...
وقت هایی هست...
که دلت پر میزند برای کسی که برسد و بخواهد...
که آرام رانندگی کنی ...
و شام ات را نخورده روی میز نگذاری و بروی...
مسافر ترین زن دنیا هم ...
دست خطی می خواهد که بنویسد برایش...
" زود برگرد "...
طاقت دوری ات را ندارم...

تنها پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:29 ب.ظ

مادربزرگـــــم همیشه میگفت :
قلبت که بی نظم زد ،
بدون که عاشقی …
اشکت که بی اختیار سرازیر شد ،
بدون که دلتنگی …
شبت که بی خواب گذشت ،
بدون که نگرانی …
روزت که بی شوق آغاز شد ،
بدون که ناامیدی …
سینت که بی جا آه کشید ،
بدون که پُرحسرتی …
دلت که بی دلیل گرفت ،
بدون که تنهائــــــی …
امروز تو نیستی مادربزرگ ،
امّا …
اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم !
ایکاش قبل ِ رفتنت ، چارهٔ این وقتایی که
برام پیش بینی کردی رو هم میگفتــــــی … !

تنها پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:19 ب.ظ

خیلی قشنگ بود
یه عاشقم نداشتیم شعر اینجوری برایمان بسراید:(

عـــآدَٺ مــــے ڪــُنـَـــم :
بــہ دآشــٺـــَـטּ چــیـــزے وَ سـِپـَـس نـَـدآشـٺـَـنـَــش
بــہ بـــودَטּ ڪــَـســـے وَ ســِـپـَـس بـــہ نــَبــودَنـــَــش
ٺــَــنــہــآ عــآدَٺ مــے ڪـُـنــَـمــ . . . اَمــآ فــَـرآمــوش نـــہ . . . !


نیلو فر پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:43 ب.ظ

بسیار زیبا و دلنشین..
درود و سپاس فراوان

سرباز پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:11 ب.ظ

اینکه اقای موسوی و همسرش به 11 سال حبس محکوم شدند حال پنجشنبه مارو تکمیل می کنه
بیخود اسم جمعه ها بد در رفته
تو این همه صفحه شعر نیمای عزیز، اسم از یک شاعر ندیدم و فکر می کنم شعر هم مثل طعم و مزه سلیقه ای هست
آخر هفته خوبی داشته باشی عزیز نادیده

تو این همه صفحه شعر نیمای عزیز، اسم از یک شاعر ندیدم !!؟؟

: متوجه نشدم!
ممنون نازنین دوستم

شوکران پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:09 ب.ظ

سلام
وقتتون به خیر
شعرای انتخابیتون رو دنبال میکنم
خیلی اوقات خیلی سلیقه و صد البته احساستون عالیه.
لطفا این دو شعر-عکس رو هم ببینین
http://s6.picofile.com/file/8217384676/PSX_20151015_104930.jpg

http://s6.picofile.com/file/8217385100/PSX_20151015_131927.jpg

زیبا بودند. ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد