دوستت دارم
همانگونه که شب، ماه را
دوستت دارم
همانگونه که صبح، آفتاب را
دوستت دارم
مثل ملاقات پنهانی مادر، از لای در
دوستت دارم
مثل حبس من با تو تا ابد
در یک اتاق دربسته
حتی بی پنجره!
تنها من و تو
این چنین دوستت دارم تو را...
"چیستا یثربی"
یک زن؛
مگر چقدر قدرت دارد
در بزند،
و کسی در را
برایش باز نکند...؟!
یک در مگر
چقدر قدرت دارد
بسته بماند،
وقتی زنی عاشق
در می زند ... ؟!!
"چیستا یثربی"
برگرفته از کانال
@baran_e_del
آنقدر جای خالیات اینجاست،
که کنارم دراز می کشد،
برایم قصه می گوید،
سر بر شانه ام می گذارد
و گاه باهم گریه می کنیم...
آن قدر به نبودنت عادت کرده ام
که اگر یک روز بیایی،
دلم برای جای خالی ات تنگ می شود...!
"چیستا یثربی"
پ.ن: مطمئن نیستم که این شعر برای خانم یثربی هست یا خیر؟
عشق
مثل رد دست تو روی هواست
نمی توانم به کسی ثابتش کنم
یا نشانش دهم
حالم که خوب است
یعنی دستانت از شب گیسوانم عبور کرده است
گیسوانم نفس می کشند.
"چیستا یثربی"
+ با تشکر از خانم گل ناز
http://golenazj.persianblog.ir/
نگو که تنهایی ام را از بر میخوانی
یا شبم را از صبح میتکانی
نمیتوانی...
تو دوری
مشکلی نیست
من همانم که برای دیدن لبخندت
دنیا را قلقلک میدهم
بگذار جهان به من بخندد
تماشای لبخندت
آبروی من است...
آماده باش!
"چیستا یثربی"
تو نباشی؛ چرا دو صندلی؟!
تو نباشی؛ چرا دو پنجره؛ دو تخت؟!....
تو نباشی؛ مثل این است که
وارد بهشت شوی؛
خدا رفته باشد...!
"چیستا یثربی"
با تشکر از خانم "گل نار"
http://golenazj.persianblog.ir/
کمی رعایت نکن!
کمی بی ادب؛
کمی جسور؛
ناگهان تر از ناگهان؛
نیمه شبها زنگ بزن!
چیزی بپرس،
حرفی بزن
کاری کن که من به دنیا
جواب پس دهم ...!
کاری کن به گریه بیفتم!
که گریه، شفای دل است ...
کمی رعایت نکن!
نیمه شبها شماره بگیر،
مرا بیدار کن،
جهان را بیدار کن ...!
"چیستا یثربی"
شب روی شانه من خواب می بیند
و شب پره ها از من و شب
با تردید می گذرند
و او که بهترین آرزوها را برایم داشت
هفده بار بیشتر از من
خداحافظی را آزموده است
و این فاصله ای نیست
که با دعا و دویدن پر شود
«تسبیح مادربزرگ گم شده...»
و من عجیب خوابم می آید.
"چیستا یثربی"
1371.07.03
برگرفته از کتاب: "در کوچه باغ شعر نو" / به
کوشش پروانه طاهری
بخشی از شعر: شب با شب پره هایش
(پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید. قشنگه، خصوصا اگر دور همی گوش کنید :) )
تو
بودی و شب بود
و
آغاز شب
پریشانی
گیسوانت...
که
هیچ اتفاقی نبود!
من
از کودکی در اندازه های طبیعی نبودم
و
در کوچه های فراوان شب
تمام
قضا و قدر را
به
گامی سراسیمه شوریده بودم
شبیه
عطش
شبیه
عتاب
من
از قامت ناگهان گذشتن رسیدم
من
از انتهای نثار نگاهت
من
از بیت آخر رسیدم
و
حجم عبورت چه کم بود
به
گاهی که چشمت، ردیف نخستین غزل بود
و
هر کس که سهمی از آن داشت
همیشه
سزاوار درد
و
یا متهم بود
و
تقصیر چشم تو نیست
اگر
بی هوا منتشر کرد
و
هرگز شگفتی ندارد
اگر
ما همه شاعریم
که
وزن حضورت
همان
وزن شعر شب است
همان
وزن کفر
همان
وزن آشفتگی
همان
بی ادامه
همان
عشق
همان
مرگ
و
یا زندگی...
در
آغاز شعر
تو
هستی و عشق و سفر
سفر
رسم عشق است
و
رفتن مرا می برد
تو
را پشت سر، پشت سر می گذارد
و
این عادت سرنوشت من است
در
در پشت سر
به
آب و به باد و عطش می رسی
و
هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده است
چراغانی
گیسوانت به وقت مُحاق
تمام
سفر را بس است
در
این روز بی پایان من
چه
شعری به دنیا می آید
سرآغاز
شعر
تو
بودی و شب بود
و
شب، پشت سر بود
و
هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده است.
"چیستا
یثربی"
1370.10.04
برگرفته
از کتاب: "در کوچه باغ شعر نو" / به کوشش پروانه طاهری
درباره شاعر:
چیستا یثربی متولد 27 مهر 1347 تهران، نویسنده، شاعر و کارگردان و نویسنده تئاتر و سینما است. وی دارای مدرک فوق لیسانس روانشانی تربیتی از دانشگاه الزهرا تهران و مدرک دکترا از دانشگاه تورنتو کانادا می باشد.