اوست نشسته در نظر
من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر برم.
"مولانا"
سودای تو را بهانه ای بس باشد
مستان تو را...
ترانه ای بس باشد!
در کشتن ما چه می زنی تیغِ جفا؟
ما را
سر تازیانه ای ...
بس باشد!
"مولانا"
برگرفته از کانال: باران دل
@baran_e_del
اگر بیتو بر افلاکم
چو ابر تیره غمناکم
وگر بیتو به گلزارم
به زندانم به جان تو
"مولانا"
نخواهم عمر فانی را
تویی عمر عزیز من
نخواهم جان پرغم را
تویی جانم به جان تو
"مولانا"
من از این خانه پرنور به در می نروم
من از این شهر مبارک به سفر می نروم
منم و این صنم و عاشقی و باقی عمر
من از او گر بکشی جای دگر می نروم
"مولانا"
برگرفته از کانال:
@baran_e_del
-------------------------------------------------------
(متن کامل شعر در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...
گر جهان بحر شود موج زند سرتاسر
من به جز جانب آن گنج گهر می نروم
یار ما جان و خداوند قضا و قدر است
من از این جان قدر جز به قدر می نروم
"مولانا"
لطفی ست که میکند غمت با دل من
ورنه
دل تنگ من
چه جای غم توست.
"مولانا"
(یا ابوسعید ابوالخیر)
دل در بر من زنده برای غم توست
بیگانهٔ خلق و آشنای غم توست
لطفی ست که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست.
"مولانا"
-----------------------------------------
لینک این مطلب در سایت گنجور:
مولانا: http://ganjoor.net/moulavi/shams/robaeesh/sh326/
ابوسعید: https://ganjoor.net/abusaeed/robaee-aa/sh73/
چو سلام تو شنیدم ز سلامتی بریدم
صنما هزار آتش،
تو در آن سلام داری.
"مولانا"
متن کامل شعر در سایت گنجور
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو ...
نیست بگو ...
راست بگو...
"مولانا"
حال ما بیآن مه زیبا مپرس
آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس
گوهر اشکم نگر از رشک عشق
وز صفا و موج آن دریا مپرس.
"مولانا"
چـون
خیـال تو
درآید به دلم
رقـص کنان
چه خیـالات دگر
مست درآیـد
به میـان
سخنـم مست و
دلـم مست و
خیـالات تو
مست
همه بر همدگر افتاده و
در هم نـگران!
"مولانا"
بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
"مولانا"
برگرفته از کانال:
@baran_e_del
در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد
من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد
من در عجب افتادم از آن قطب یگانه
کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد
ناگاه یک آهو به دو صد رنگ عیان شد
کز تابش حسنش مه و خورشید فغان کرد
...
"مولانا"
زان شب که سر زلف تو در خواب بدیدم
حیران و پریشانم و تعبیر نکردی
یک عالم و عاقل به جهان نیست که او را
دیوانهی آن زلف چو زنجیر نکردی
بگریست بسی از غم تو طفل دو چشمم
وز سنگ دلی در دهنش شیر نکردی
بگرفت دلم در غمت ای سرو جوان بخت
شد پیر دلم پیروی پیر نکردی
بیمار شدم از غم هجر تو و روزی
از بهر من خسته تو تدبیر نکردی.
"مولانا"
(دیوان شمس)
(شعر کامل در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...
هر که تشویش سر زلف پریشان تو دید
تا ابد از دل او فکر پریشان ننشست
هر که در خواب خیال لب خندان تو دید
خواب از او رفت و خیال لب خندان ننشست
"مولانا"
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد.
"مولانا"
عکس از خودم. تابلو یادگار یک دوست. سال 89
عمر که بیعشق رفت هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر
هر که جز عاشقان ماهی بیآب دان
مرده و پژمرده است گر چه بود او وزیر.
"مولانا"
+ 8 مهرماه، روز بزرگداشت مولانا گرامی باد.
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله ی تابان من
"مولانا"
(شعر کامل در ادامه مطلب)