دنیا کوچک
است اما
با هر قدم که از این خانه دور شدی
دنیا بزرگ تر شد
و درد هایم ابعاد تازه ای پیدا کرد
با هر قدم که دنبالت آمدم
خیابان ها تکثیر شدند
شهرها تکثیر شدند و
قدم هایت آرام ناپدید شدند
و من با غباری از راه های دور به خانه بازگشتم
بیزارم از تو
از این خانه که هر روز نبودنت را به رخ ام می کشد
منتظرم باران رد کفش هایم را از حافظه ی خیابان پاک
کند
تا تمام راه های رفته را انکار کنم
و فکر کنم هیچ جاده ای از من نگذشته است
این غبار هم غبار سال های نبودن توست
که بر شانه هایم نشسته است
هرچند کمی دیر شده!
به خانه نرسیده، کفش هایم دهان باز کرده
تمام راه های رفته را اعتراف کردند.
درباره شاعر: یزدان تورانی، متولد ۲۰ مهر ۱۳۶۴ ، تهران، فارغ التحصیل رشته مهندسی الکترونیک.
بعضی از شعرهای سپید تا با تمام وجود تجربه نکرده باشی نمیفهمی و این پست از اون شعرایی بود که تو این چند روز زندگی کردمش
درود نازنین خانم. موافقم