سه شعر جدید از محسن حسینخانی:
زیر گردنت
عطر عجیبی دارد
نزدیکتر بیا!
بگذار
زنبق کبودی که
سال هاست منتظر است
جوانه بزند.
***
بچه که بودم
فکر می کردم
خدا
آن بالا بالا هاست
بعد گفتند که خدا همه جا هست
اما حالا که
به چشم های تو خوب نگاه می کنم
می دانم ماجرا چیست!
***
آمدنت
قند را
در دل من آب می کند
برف را
در دل
زمستان.
"محسن حسینخانی"
پی نوشت، آبان 1400: از کتاب بهار نارج
عالی
عالیییی
سلامی دوباره نیما عزیز
اشعار آقای حسین خانی خیلی لطیفه ... بسیار می پسندم
و اما راجع به محافظ ..
منظور اینه که بعد از رفتن و ترک آغوشش دیگه خواب به چشمها نمیاد ...
و ممنون بابت حضور سبز و انرژی بخشتون
برف را در دل زمستان ....