...
مسیر خانه ات را
از حافظه ی کفش هایم پاک کرده ام
غمگین نباش !
خودت هم می دانی
همیشه عکس تکی ِ تو زیباتر بود
زیبایی تو و خستگی این دیوارکه به هر حال به من تکیه داده است
دلم گرفته
درست مثل لک لکی
که بال هایش را برای کوچ امتحان می کند
دلم گرفته و می دانم
این هواپیما هیچ وقت
بر دریاچه ای فرود نمی آید
دلم گرفته و
باز نمی شود
در این قوطی
سرانجام
قرص ها را خواهم خورد...
"گروس عبدالملکیان"
"ناز"
صندلی ها
مبل ها
نیمکت ها
رقیبان منند.
چرا برای نشستن
زانوی مرا
انتخاب نمی کنی؟!
از کتاب ملودی سرخ- رسول رضایوف-انتشارات هزاره ققنوس
سپاس
نامه ای درجیبم
وگلی
درمشتم
پنهان است
غصه ای دارم
بانی لبکی
سرکوهی گرنیست
ته چاهی بدهید
تابرای دل خودبنوازم
عشق
جایش
تنگ است
(زنده یادحسین منزوی)
با لولهی تفنگ چای را هم میزند
با لولهی تفنگ جدول را حل میکند
با لولهی تفنگ فکرهایش را میخاراند
گاهی هم
روبهروی خودش مینشیند
و ترکشهای خاطره را
از مغزش بیرون میکشد
در جنگهای زیادی جنگیده است
اما حریف تنهاییاش نمیشود
قرصها
کمرنگترش کرده اند
آنقدر که سایهاش بلند میشود
میرود، برایش آب میآورد
باید قبول کنیم
که هرگز
هیچ سربازی
زنده از جنگ برنگشته است...
"گروس عبدالملکیان"