برای چیدن گل سرخ، نه ارّه بیاور، نه تبر!
سرانگشتِ سادهی همان ستاره بیآسمانم ... بس،
تا هر بهار به بدرقهی فروردین،
هزار پاییز پریشان را گریه کنم.
- هم از اینروست که خویشتن را دوست میدارم.
برای کُشتن من، نه کوه و نه واژه،
اشارهی خاموش نگاهی نابهنگامم ... بس.
تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم.
- هم از این روست که ترا دوست میدارم.
برای مُردهی من، نه اندوهِ آسمان و نه گور زمین،
تنها کابوس بیبوسهْرفتنِ مرا از گفتگوی گهواره بگیر.
من پنجهی پندار بر دیدگان دریا کشیدهآم
پس شکوفهکن ای ناروَن، ای چراغ، ای واژه!
اینجا پروانه و پری به رویای مزمور ماه،
دریچهای برای دل من آوردهاند.
- هم از این روست که جهان را دوست میدارم.
"سید علی صالحی"
از کتاب: عاشق شدن در دیماه، مُردن به وقت شهریور
سپاس بابت انتخاب های فوق العادتون