آه که چقدر
سرانگشت خسته بر بخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باور آسمان و کبوتر
تا خواب سر شاخه در شوق نور
تا صحبت پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابران خسته ی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و شهر همان شهر ساکت سالیان!...
من اما از همان اول باران بی قرار می دانستم
دیدار دوباره ما میسر است...!
مرا نان و آبی، علاقه عریانی، ترانه خردی، توشه قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خواب تو سر کنم.
"سید علی صالحی"
سلام بر شما
با شعری جددید به روزم
منتظر نگاه مهربانتان هستم[گل]
سلام بر شما نیما
این شعر سید علی صالحی خیلی متفاوت بود
عمیق و پر احساس
ممنونننننننننن
عالی
سلام وعرض تبریک سال نو
معذرت به خاطر تاخیر
به علت مسافرت نتوانستم زودتر سال نو را خدمت شما تبریک عرض کنم
سال پر باری برایتان آرزومندم[گل]