تا تو بودی
در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم
خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست
یک زمان
پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که
با من زیر باران داشتی
شعر اگر می
شد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی
کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من
بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک
جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه ی تشییع
من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت
بعد دفنم همچنان جان داشتم!
غزل از: کاظم بهمنی
از کتاب: پیشآمد / نشر شانی / چاپ اول بهار 89 / چاپ ششم 1392
منبع: وبلاگ آقای کاظم بهمنی «گسل»
مرکز پخش کتاب: تهران، انقلاب، پاساژ فروزنده، خانه شاعران ایران، تلفن: 66970131
من با شعرهای شما مخصوصا این شعرتون کلی خاطره ی قشنگ دارم . هربار می خونم اشک تو چسام جمع می شه
عاااااااااااااالی بود
AAAAALLLLLIIIIIIIIII
سلام
عااااااالی بود واقعا
سلام و عرض وقت به خیر
شعر جناب بهمنی رو یکی از دوستان برای من پیامک کرد ولی چند ایراد داشت که با مراجعه به وبلاگ شما اون رو دیدم و تصحیح شد ، محفل زیبایی دارید ، به شما خسته نباشید میگم و همچنین تبریک
درود بر شما
کسی که با شعر زندگی میکنه هیچوقت پیر نمیشه.......
باعث افتخاره نیما جان
سپاس نیما جان
سلام نیما جان
خیلی زیبا بود
ووووای وقتی میام وبلاگتون احساس میکنم زیر بارون قدم میزنم اینقدر که زیاد لذت میبرم