معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
غزل از: کاظم بهمنی
از کتاب: پیشآمد / نشر شانی / چاپ ششم 1392
منبع: وبلاگ آقای کاظم بهمنی «گسل»
درباره شاعر:
کاظم بهمنی، متولد: دوازدهم اسفند 64 ، تحصیلات: مهندسی مکانیک، گرایش جامدات ، ساکن تهران،
دو مجموعه ی چاپ شده: "پیـشـــآمــد" بهار89 و "عـــطـــــارد" بهار93
وبلاگ شاعر:
http://kazembahmani.parsiblog.com/
آه و آه
سلام
این شعر رو یه خاننده دیسلاو خونده
کسی اون اهنگ رو داره .
ممنون میشم اطلاع بدید
واقعا حقه که اسمت رو تو کتابای درسی بنویسن
شعر های عالیی داری مخصوصاً درد یک پنجره
شعراتون واقعا عالی بود دست مریزاد
مخصوصا شعر نه فقط از تواگر دل بکنم میمیرم
موفق باشید
کاظم عزیز برات آرزوی موفقیت دارم
خداروشکر که شاعر خوبی مثل شما به دنیا اومد برای ما
نفست گرم عزیزم
مرسى
خیلی عالی بود.... با آرزوی موفقیت هرچه بیشتر
عالی
وای آقای بهمنی شما چقدر خوبین. چه خوب شعر میگین آدم کیف میکنه
قربان شما
اشعار آقای بهمنی واقعا فوق العاده اس ، من فک میکنم در آینده ی خیلی نزدیکی ایشون در ردیف بهترین شاعران معاصر قرار خواهند گرفت.
آقا من خیلی شیفته اشعارتون شدم . میخواستم خواهش کنم اگه امکان داره باهاتون ملاقات داشته باشم .
امروز دوازده اسفنده کاظم جان
تولدت مبارک عزیزم...
این شعر متعلق به تقتی محمد علی بهمنی است
شک نکنین من درکتاب ایشان مطالعه کردم و در محظر ایشان خوانده ام انرا
نه دوست من. این غزل از آقای کاظم بهمنی هست.
منبع و مدرکش رو هم به ذیل شعر اضافه کردم.
اگر فرمایش شما درست باشه فقط یک نتیجه میشود گرفت
آنهم اینکه: سرقت ادبی صورت گرفته است!
کنار تو هیچ چیز آرام نیست
این ابرها
یک روز پایین می آیند
روبه روی پنجره فریاد می زنند
این اشک های ریزریز
یک روز دریا می شوند
و من
می نشینم گوشه ی اتاق
در خوذم غرق می شوم
چقدر عاشق بودم
و نمی دانستم حرف های تو
موریانه های کوچک اند
روی دیوارها می نشینند
حرف های تو
باران تند زمستان اند
و من با دامن نارنجی ام
یخ می زنم
یخ می زنم یک روز...
فرناز خان احمدی