در خواب تو
بیدار بودم
سرگردان و
بیدار
حتا همان
لباس صورتی هم تنت نبود
موهات دور
صورتت...
دیدهای ماه
خرمن میزند؟
آسمان مثل
پردههای سیاه
از دور صورتش
فرومیریزد
دیدهای؟...
نفس میزدی
و من
بین لبها و
سینههات
سرگردان بودم
گفتی کجایی؟
گفتم
سرگردانی قید زمان است
نه مکان.
"عباس معروفی"
------------------------------------------------------
دفتر عشق:
کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های کتابخانه ای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگی هامان
به امانت می بردند …
"منبع: نت"
جواد گنجعلی از مجموعه دری برپاشنه اندوه
..........................................................
“معشوق من!
کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های کتابخانه ای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگی هامان
به امانت می بردند
معشوق من!
کاش می دانستم
پشت آن جلد کهنه چه چیزی را پنهان می داری
که همواره
خواب مرا
بر می آشوبد
شاید آخر قصه را”
واقعاً زیبا بود. این شعر رو با اجازه تون با ذکر منبع تو وبم میذارم. عالی بود.
woow چه عاشقانه ای بود ....مرسی
سلام
زیبا مثل همیشه
عالی بود