روی تنت
نقاشی کنم
بعد توی آینه
نشانت دهم
که در بهشت
ایستاده ای
با سیبی گاز
زده ؟
می شود اگر
دستم خط خورد
از اول شروع
کنم ؟
اصلاً می شود
از بهشت برویم
تا ببینی
چیزی کم نیست ؟
می خواهی با
چشمهام
تو را نفس
بکشم
که دلت بریزد
و لبهات بلرزد ؟
می خواهی کف
دستت را بو کنم
ببینم بوی
کدام گیاه کمیاب
در سرم می
پیچد امروز ؟
می خواهی
بنشینی توی بغلم
که برات کتاب
بخوانم ؟
می شود آرام
بنشینی و گوش کنی ؟
می شود آنقدر
نفسهات نریزد روی گردنم ؟
آه
می شود دیگر
کتاب نخوانیم ؟
می شود آنقدر
بوسم کنی
که یادم برود
دلم چی می خواست ؟
"عباس معروفی"
--------------------------------------------------------
دفتر عشق:
"منبع: نت"
خیلی زیبا بود. مرسی.
چقدر شبیه اشک های من شدی
وقتی صدایت می کنم نمی آیی
این اشعارت
دیوانه ام میکنه...
به همین خیالهای عاشقانه کلمه ها جان می گیرند. این طور...
و تو انگار کن که هرگز نبودهای
و من هرگز به نبودن تو
بودن را
چنین حقیر نینگاشتهام.
... با سرانگشت
لبهام را ببوس
بگذار بین پرستش و عشقبازی
آونگ شوم
در خاطرهی بشر
چون زنگ کلیسا
در بلندای هستی.
من به گریه التماس میکنم
یا گریه به من؟
و تو انگار کن از آغاز بودهای
مثل خدا
و مرا آفریدهای
مثل نگاهت
یا خندههات
( عباس معروفی )
سلام ممنونم که اومدین
اجازه هست لینکتون کنم؟