ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او
همچو من شو گرد یک یک حلقه سرگردان او
"عطار"
گفته بودی کاخرت یاری دهم
چون بمردم کی دهی یاری مرا؟
پرده بردار و دل من شاد کن
در غم خود تا به کی داری مرا؟
"عطار نیشابوری"
از می عشقت
چنان مستم که نیست
تا قیامت
روی هشیاری مرا ...
"عطار نیشابوری"