عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش
جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش
"سعدی"
گر دوست میآید برم یا تیغ دشمن بر سرم
من با کسی افتادهام کز وی نپردازم به کس
با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم
چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمیآید نفس
"سعدی"