بسیار پیشتر
از امروز
دوستت
داشتم در گذشتههای دور
آنقدر دور
که هروقت
بهیاد میآورم
پارچ بلور
کنار سفرهی من
اِبریق میشود
کلاه کَپی
من، دستار
کت و
شلوارم، ردای سفید
کراواتم،
زنّار
اتاق،
همین اتاق زیرشیروانی ما، غار
غاری پر
از تاریک و صدای بوسههای ما
و قرنهای
بعد تو را همچنان دوست خواهم داشت
آنقدر که
در خیالبافی آنهمه عشق
تو در
سفینهای نزدیک من
من در
سفینهای دیگر، بسیار نزدیکتر از خودم با تو
دست میکشیم
به گونههای هم
بر صفحهی
تلویزیون.
"بیژن نجدی"
بیژن نجدی (زاده ۲۴ آبان ۱۳۲۰ - درگذشت ۴ شهریور ۱۳۷۶)، شاعر و نویسنده ایرانی بود.
همیشهی من، هرگز بود
غروب، پلی است از رویا به تاریکی
تاریکی
نگاه توست زیر پلکهای افتاده
همیشهی من، هرگز بود
غروب، ظهر توست
منظومههاست، پنجرههای اتاق
و آسمانی از شیشه میآید
بر دستهای چهار درخت لخت
شگفتا که سایه میگذرد
بیآفتاب از این رهگذر
از همیشه من.
"بیژن نجدی"
آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را
اگر که می بارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز می خوانی
من خداپرست شده ام.
"بیژن نجدی"
بیژن نجدی (زاده ۲۴ آبان ۱۳۲۰ در خاش - درگذشت ۴ شهریور ۱۳۷۶ در لاهیجان)، شاعر و داستاننویس بود.