قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن ...
"احمد شاملو"
-------------------------------------------------
دفتر عشق:
دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:
سلام... من تو را می خواهم.
"ناشناس"
هنگامی که
خاطره ات را می بوسم
درمی یابم
دیری است که مرده ام
چرا که
لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم
از پیشانی
خاطره ی تو
ای یار
ای شاخه ی
جدامانده ی من...
"احمد شاملو"
از مجموعه: هوای تازه / غزل بزرگ
-----------------------------------------------------------------
+ با تشکر از بهار عزیز
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.
□
جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پیافکندن ــ
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا، حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.
"احمد شاملو"
دی ماه ۱۳۴۱
از مجموعه: آیدا در آینه
شادیِ تو بی رحم است و بزرگوار،
نفس ات در دست هایِ خالیِ من
ترانه و سبزی است.
من برمی خیزم!
چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگارِ روحم را صیقل می زنم
آینه ئی برابرِ آینه ات می گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم!
"احمد شاملو"
------------------------------------------
(شعر کامل در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...